شنبه, 01 اردیبهشت,1403 |
 

شاعران آفتابگردان امسال در دیدار شاعران با رهبر انقلاب کدام شعرشان را خواندند؟

یکشنبه، 21 خرداد 1396 | Article Rating

امسال نیز چون سال های گذشته تعدادی از شاعرانی که به شعر خوانی در محضر رهبر انقلاب پرداختند، از میان شاعران جوان عضو دوره آفتابگردان ها بودند که در ادامه این شعر ها را با یک دیگر می خوانیم:

 

1

لب گشودم دره‌ای سر روی دامن گریه کرد
درد دل با صخره کردم کوه با من گریه کرد

اشک مریم با غمی با نام شبنم زاده شد
لاله ی سرخی که از بدو شکفتن گریه کرد

عشق فرزندی که جان می داد و سودی هم نداشت
هرچه بر بالین سهرابم تهمتن گریه کرد
 
تا نوشتم دوستت... افتاد از دستم دوات
تا قلم نی از تو زد زیر نوشتن گریه کرد

من همان بغضم که در یک شیشه جا خوش کرده بود
تا به او گفتم مرا در سینه بشکن گریه کرد

 
آرزو سبزوار قهفرخی
عضو دوره سوم آفتابگردان ها
 
 
 

2

 این طرف استکان یونانی
آن طرف قاشق لهستانی

گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی

برده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی

معنوی کرده حالت ما را
مهر و تسبیح ارمنستانی

در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی

هرچه دستت رسید وارد کن
شده از کشور موریتانی

فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی

در همین حال و روز وانفسا
می نویسم چنان که می دانی

می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی

هر که تولید می شود هنرش
آن چنان میزنند توی سرش

که بریزد تمام کرک و پرش
و در آید ز شش جهت پدرش

چوب قاچاق از قضا و قفا
می خورد چون چماق بر کمرش

بعد هم هرچه دست و پا بزند
در نیاید حقوق کارگرش

میزند توی کار دلالی
تا که محسوس تر شود اثرش

بعد سی سال، شخص صنعت گر
دُم ندارد هنوز کره خرش

جنس تولید داخلی اوخ است
هم وطن جان نگرد دور و برش

دولت وقت هم که فی الجمله
ریشه‌اش را زده است با تبرش

می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی

این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند

یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند

می‌تواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند

یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلان‌شاپ فسقلی بزند

یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند

البته راه بهترش این است
که به موهای خود ژلی بزند

و سپس بین دود یک قلیان
دل خود را به غافلی بزند

وای اگر جنس خارجی روی
دست تولید داخلی بزند

می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
 

محمدحسین مهدویان

 

3

بحث استادمان بصیرت بود
در کلاسی صمیمی و آرام
بغض هایش همیشه حسن شروع
اشک هایش همیشه حسن ختام
 
هفته ی پیش آمد اما دیر
سینه ای صاف کرد و گفت:
سلام
بحث امروز زود باوری است
که زده ضربه بر تن اسلام
 
حیدری ایستاد اجازه گرفت
گفت:
لطفا مثال هم بزنید
-مثلا ماجرای جنگ احد...
فکر کردند جنگ گشته تمام
 
دشمن از سوی دیگر آمد و...خب
خودتان قصه را که می دانید
عده ای جا زدند و برگشتند
مرتضی ماند و زخم های مدام
 
جنگ صفین
یک مثال عیان
مکر برنیزه کردن قرآن
یک قدم مانده بود تا پایان
که به مالک رسید این پیغام:
برسان خویش را علی تنهاست
دست فتنه به کار افتاده
باز لشکر سوار جهل شده
شورش افتاده در پیاده نظام
 
حکمیت مثال بعدی ماست
قصه ی غفلت ابوموسی
نقل انگشترش که معروف است
مرد منفور در خواص و عوام
 
آه سردی کشید و گفت:
هنوز
عده ای در صف نبرد دمشق
مست جان بازی اند و یک عده
مست مال و منال و نام ومقام
 
خواست از جام زهر دم بزند
سرفه ی شیمیایی اش گل کرد
مصرع بعد سرفه بود فقط
مصرع بعد سرفه بود پیام
 
شهریاری بلند شد
پرسید:
جای این زودباوری
آیا می شود گفت جهل و خوش بینی؟
یا خیانت به خط فکر امام؟
 
خنده ای تلخ بر لب استاد
مهر تایید زد به پرسش او
گفت:
امروز هم...
که زوزه ی زنگ
درسمان را گذاشت بی فرجام

 

محمدجواد الهی پور

 

4

اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچه های شرقی "العفو" راهی نیست

مرا اشراق رویت کافی است ای نور قدوسی!
که فیض دیگران -چون شمع- گاهی هست گاهی نیست

برای آن کسی که "لای شب بو ها" تو را می جست،
به غیر از متن خوشبوی شقایق جان پناهی نیست

نظربازی نباشد در مرام عاشقان ، هیهات! 
که چشمم بی تماشای تو در بند نگاهی نیست

کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که آهی هست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که راهی نیست 

 

طیبه عباسی

 

5

به شب هایی که مادر ها نمی خوابند، فرزندم ! 
به لالایی به این دلشوره ها سوگند، فرزندم! 
 
من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می خواهیم 
برای هر دومان شیرین تری از قند، فرزندم! 

الهی سایه ی لطفش همیشه بر سرت باشد 
خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم! 
 
برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را 
به عشق آل پیغمبر(ص) زنی پیوند، فرزندم! 
 
که اینان خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب 
که اینان در زمین بی مثل و بی مانند، فرزندم! 
 
و بی شک می رسد یک روز موعودی که در راه است 
چنان عیدی که می  آید پس از اسفند، فرزندم! 
 
مهیّا کن زمین را تا "فرج"  نزدیک تر باشد 
به قدر وسع خود، با "ندبه "ای هرچند، فرزندم! 
 
دعا کن پاره ی قلبم! دعای تو اثر دارد 
دلت پاک است، نور چشم من! دلبند! فرزندم! 
 
بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا
بروید روی لب هاشان گل لبخند، فرزندم!

 

هدیه طباطبایی

 

 


ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: