پنجشنبه, 09 فروردین,1403 |

نقد مکتوب شعر مینا شیرخان

شاعر: مینا شیرخان

13 مهر 1396 00:03 | 0 نظر | 1141 بازدید | امتیاز: با 0 رای

قسم به زمزمه‌های میان شاخه و باد

و برگ‌برگ لباسی که بر زمین افتاد

قسم به حسّ لطیفی که پشت پنجره‌ها

برای وصف خیالات تازه جان می‌داد

که شب برای رساندن به این جهان آمد

نه بغض‌های گلوگیر در تب فریاد

که عاشقانه نوشتن برایم آسان نیست

از آن شبی که جدایی به جانمان افتاد

در اوج فاصله‌هایی و سایه‌ات اینجاست

نه می‌رسی به تماشا، نه می‌روی از یاد

در امتداد نبود تو منزوی شده‌ام

نگفته حرف دلم را فروغ فرّخزاد

نخواستم بروم، منّتی به پای تو نیست

منم اسیر دلم در اسارتی آزاد

نخواستم بپرم گرچه این قفس بی تو

هزار دفعه دلم را به آسمان پر داد

نیامدی و دو تا چای سرد باقی ماند

چه بوسه‌های نجیبی که از دهان افتاد

نیامدی و به جانم قسم کم آوردم

نیامدی و به جان تو هرچه باداباد

نقد:

این غزل با سوگند آغاز می‌شود: «قسم به زمزمه‌های میان شاخه و باد/ و برگ‌برگ لباسی که بر زمین افتاد». تصویر این بیت، از محسوسات و دنیای عینی شکل گرفته است و پس از آن، شاعر وارد دنیای ذهنی خود می‌شود و به حسّ لطیف پشت پنجره‌ها قسم می‌خورد. امّا پس از این قسم‌ها، دو بیت پشت سر هم با «که» شروع می‌شود و مخاطب بلاتکلیف می‌ماند که از این دو بیت کدام یک کامل‌کنندۀ آن قسم‌هاست؟

یعنی شاعر به زمزمه و برگ‌ها قسم می‌خورد تا بگوید: «که شب برای رساندن به این جهان آمد» یا بگوید: «که عاشقانه نوشتن برایم آسان نیست؟»

مصراع «نه بغض‌های گلوگیر در تب فریاد» هم به روشن شدن معنای بیت و پیوند آن به ابیات قبلی کمکی نمی‌کند.

در زبان این شعر، تعابیری از زبان صمیمی گفتار آمده است که به شیوایی و صمیمیت غزل کمک می‌کند، مثل «قسم به حسّ لطیفی که پشت پنجره‌ها/ برای وصف خیالات تازه جان می‌داد». «جان دادن» در زبان گفتاری کنایه از مناسب و آماده بودن است. نمونههای دیگر تعابیر صمیمانه در این شعر «از دهان افتادن»، «منّت داشتن» و «کم آوردن» است.

شاعر در تعبیر «منّت سر کسی داشتن» تصرّفی کرده و نوشته «منّتی به پای تو نیست» و به این ترتیب تناسب میان رفتن و آزادی و تقابل آن با پای بند بودن و اسارت، به زیبایی شکل گرفته است.

ترکیب متناقض‌نمای «اسارتی آزاد» نیز که مرکز تصویرهای این دو بیت 7 و 8 است، با تمام عناصر دیگر تصویرها، تناسب دارد. بر اساس این تناسب‌های دقیق و تمهیدات شاعرانه است که شاعر می‌تواند کشف دلنشین خود را بیان کند: قفسی که دل را هزار دفعه به آسمان پر می‌دهد.

این غزل، ترکیب متوازنی است از تصاویر عینی (بیرونی) و ذهنی (درونی) و انسجام نسبی میان ابیات آن برقرار است. در یک بیت نام دو شاعر بزرگ شعرهای عاشقانه آمده است:

«در امتداد نبود تو منزوی شده‌ام

نگفته حرف دلم را فروغ فرّخزاد»

در این بیت، به غیر از ایهام در نام منزوی، اتّفاق شاعرانۀ دیگری نیست و به نظر می‌رسد که شاعر خیلی زود از حاصل کار خرسند شده است و برای جا افتادن اسامی خاص در ساختار بیت و ساختمان کلّی غزل تلاش چندانی نداشته است.

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.