جمعه, 07 اردیبهشت,1403 |
(آرشیو ماه اردیبهشت 1396)

خال قرمز(شعر کودک)

تب کرده بودم

دیروزو دیشب

خوابم نمیبرد

از دست این تب

 

ناگاه دیدم

بر روی دستم

یک خال قرمز

بر روی شستم

 

جیغی کشیدم

ترسیده بودم

بیماریم را

فهمیده بودم

 

مادر به من گفت

تو زود و آسان

خوب میشوی از

این آبله مرغان


طیبه یونسی | دوره پنجم آفتابگردان ها

23 اردیبهشت 1396 2860 0 2.75

شغل عالی تر! (شعر طنز: نقیضه ای بر شعر آقای حسن بیاتانی)

بدون اینکه ببینم پلیس و زندان را
پس از حواله، گرفتم بلیط “ماهان” را

 

چه شغل سالم و خوبی است اینکه داده به من
به چشم هم زدنی ثروت فراوان را

 

تمام سختی شغل قدیمی ام این بود:
سریع رد کنم از مرز، جنس ارزان را

 

که بعد از آن بفروشم به مردم بدبخت
به ده برابر قیمت، تمامی آن را

 

برای بسته قاچاق کامیون هامان
چقدر رشوه سپردیم هر نگهبان را

 

به نام گمرک و مأمور، گرگ دندان گرد
به ما پرید: “چرا جعبه های لیوان را

 

به کل حساب نکردید” و من به او گفتم
“بگیر مردکِ…! این صد هزار تومان را”

 

خلاصه اینکه چه زجری کشیدم و حالا
چقدر عاشقم این اختلاس آسان را !

 

دو هفته ای است که حالم کمی خراب شده
کباب می خورم و غصه فقیران را !

 

چه خاطرات قشنگی که در وطن جا ماند
چقدر ساده گذشتیم مرز ایران را

 


محمد حسین فیض اخلاقی | دوره ششم آفتابگردان ها

22 اردیبهشت 1396 2747 3 3.25

آفتابگردان

میلاد امام مهربان مبارک💚🌻

 

از پشت ابر تیره

تابیده بر دل خاک

لبخند مهربانش

مانند غنچه ای پاک

 

می روید از نگاهش

صدها شکوفه و گل

پر می شود جهان از

آواز سبز بلبل

 

با دست او دلم را

با خنده تاب دادم

گلدان کوچکم را

هر جمعه آب دادم

 

اسم قشنگ او را

می خوانم از دل و جان

چشم انتظار نورم

چون آفتابگردان

 

سیده حدیثه هاشمی


| آفتابگردان ها

22 اردیبهشت 1396 761 0 5

عشق تعارف نکنید

دور و بر این مرد توقف نکنید
قفل است دلش! فکر تصرف نکنید

یکبار فریب این ریا را خورده ست
سیر است، به او عشق تعارف نکنید

"محمدجواد قیاسی"


محمدجواد قیاسی | دوره ششم آفتابگردان ها

19 اردیبهشت 1396 1037 0 2.3

آقای آب و آینه

دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو

هی قرص ماه وشربت خورشیدوعهدنو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو

هی چرخ می زند وسرش گیج میرود
پاییزوبرگریز مجدد بدون تو

ازچشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهارمانده مردد بدون تو

تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو

آدم غریب وتب زده،حوا همیشه ابر
لبریزبغض وهق هق بی حد بدون تو

آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو...

مرضیه شهیدی


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

19 اردیبهشت 1396 1722 0 4.5

درد و دلی با امام خمینی (ره) به قلم فاطمه عارف نژاد

غم هاي ديگرم همه كمرنگ ميشود
وقتي دلم براي شما تنگ ميشود

وقتي كه خون دل شده سهم انارها
وقتي كه خسته ميشوم از اين بهارها

احساس ميكنم كه كمي فرق كرده ايم
از ياد رفته اند تمام قرارها

وقتي كه حرف تو همه جا هست و نيستي
با دوستان چگونه بگويم تو كيستي؟

آقا اجازه؟ حال و هوايم گرفته است
شرمنده ام دوباره صدايم گرفته است...

آقا اجازه؟ باز به خدمت رسيده ام
با اشك ها به قصد زيارت رسيده ام

دلتنگ حرف هاي شما و صفايتان
باز آمدم كه شعر بخوانم برايتان

از راه دور آمده پاي پياده ام
من آخرين مسافر تنهاي جاده ام

با خويش ميكشاني ام و گريه ميكنم
يك گوشه مينشاني ام و گريه ميكنم

من بغض ميكنم و تو لبخند ميزني
داري سفال قلب مرا بند ميزني...

آقا اجازه؟ خسته ام از اتفاق ها
پر كرده اند باغ شما را كلاغ ها

در شهر ما قواعد بازي عوض شده
اسم فساد و دست درازي عوض شده

من حرف ميزنم كه بداني هنوز هم...
يك عده مي كنند تباني هنوز هم...

در زندگي و منطق اين ها تو نيستي
آخر شما هميشه فقيرانه زيستي

آقا تو را چكار به سكه پرست ها
يك عكس از تو هست فقط در نشست ها...

وقتي كه فرش توي اتاقت گليم بود
ديگر گذشت! مال زمان قديم بود!

حالا به رغم خواسته و انتظارتان
يك جور كاخ ساخته جاي مزارتان...

تا آسمان رسيده صداي فقيرها
تغيير كرده نوع نگاه مديرها

بي رنگ تر شده است حناي دروغشان
سر به فلك زده رقم هر حقوقشان

زير سوال برده توان نظام را...
حرف شما و هر هدف اين قيام را...

راحت نشسته اند و دم از جنگ ميزنند
با حرف شان به آينه ها سنگ ميزنند

دين را به كفر با هوس نان فروختند
حق را چقدر ساده و ارزان فروختند

ايمان آسماني خود را، بهشت را
با وعده های نسيه به شيطان فروختند

واضح ترين نمايش شان پيش چشم ماست
خيلي شبيه قصه ي يوسف فروش هاست...

با گرگ های گله شبی را قدم زدند
با یک دروغ روی حقایق قلم زدند

پشت نقاب مانده و تغيير ميكنند
دين را به نفع حرمله تفسير ميكنند

دارند بچه هاي شما را ميان راه
با وعده هاي پوچ زمين گير ميكنند...

در كنج عافيت طلبي شان نشسته اند
نان خورده اند و باز نمكدان شكسته اند

كم نيست وزن توطئه و اشتباهشان
سنگين تر است از همه بار گناهشان

از ريشه ميزنند درخت اميد را
گم كرده اند راه و نشان شهيد را

هرچند ظاهرا تو در اين خانه نيستي...
تكرار ميكنم كه تو افسانه نيستي...

تو زنده اي به جان شهيدانمان قسم
تو زنده اي به تاب و تب دوستان قسم

من غير انعكاس صداي تو چيستم؟
يادم بده چگونه به پايت بايستم

يادم بده كه معضل اين روزگار چيست؟
وقت عمل شده است، زمان شعار نيست

از دست رفته باور بعضي شتاب كن!
آقا دوباره در دلمان انقلاب كن...

#فاطمه_عارف_نژاد
#بداهه
#خستگي
#درد و دل_با_امام_شهدا


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

16 اردیبهشت 1396 1021 0 5

نترسان ما را...

«بسم الله القاصم الجبّارین»

از زردی رنگ ها نترسان ما را
از سختی سنگ ها نترسان ما را
ما از خودِ جنگ هم نداریم هراس
از "سایه ی جنگ ها" نترسان ما را...

#رضا-سهرابی


رضا سهرابی | دوره سوم آفتابگردان ها

15 اردیبهشت 1396 2109 2 2.4

پرتگاه

کافری هستم که دنبال تو راه افتاده ام
 ای مسلمان رحم کن از پرتگاه افتاده ام

پرتگاه آن چشم های سبز و گیرای  تو بود
از  نگاه اول تو به گناه افتاده ام

قرص ماه تو مرا از کاسبی انداخته
مدتی در دام بازار سیاه افتاده ام

امنیت را با تو تضمین کرده بودم قصه بود
مثل کارتون خوابها بی سر پناه افتاده ام

فکر می کردم که مثل کوه پشتم... نیستی
سوزنی هستم که در انبار کاه افتاده ام

سالها فریاد میکردم تو را  پیدا کنم
*مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام

#عفت_نظری

*وامی از بیت #طالب_آملی
مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام
میکنم فریاد تا مادر به فریادم رسد


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

14 اردیبهشت 1396 1625 0 5

دست خالی

دست خالی‌تر از مردِ کارگرِ همسایه

آستین‌ پدر بود

بعد از جنگ

 

#کارگر

#جانباز


سیده مریم اسدالهی | دوره پنجم آفتابگردان ها

13 اردیبهشت 1396 1513 1 5

همیشه زنده و جاویدسرباز...

همیشه زنده و جاویدسرباز

دراین ظلمت چه ظلمی دید سرباز

نماد عزت و غیرت در این خاک

به دور از شهر خود تبعید سرباز

علی رغم تمام دردهایش

همیشه برغمش خندید سرباز

چه شبها روی برجک ایستاد و

برای شهر شد خورشید سرباز

کنار مرز، سرما، درد غربت

شبی را تا سحر لرزید سرباز

از آن روزی که عازم شد به خدمت

نهال آرزو را چید سرباز

دلش تنگ و هوای  پر زدن داشت

غریب و بی صدا بارید سرباز

غرورش را به آسانی شکستند

 ز رنج بی کسی رنجید سرباز

فشار زندگی دور از عزیزان

فشار پادگان...جنگید سرباز

به تقویمی که هرشب تیک میخورد

دلش سرشار از تردید سرباز

چه شوری داشت تا پایان دوره

چه شوقی برلبش ماسید سرباز

قرار خواستگاری داشت شاید

برای عشق خود گل چید سرباز

چه شبهایی که خواب وصل می دید

و امشب تا ابد خوابید سرباز


ملیحه خوشحال | دوره ششم آفتابگردان ها

10 اردیبهشت 1396 1340 0 5

عشق چیست؟

لحظه ی خوردن تاریکی و نور است به هم

یا نگاه  دو نفر آدم کور است به هم

به فنا می کشد این رابطه ی قلابی

مثل دلبستگی ماهی و تور است به هم

چشم وا می کنی و زندگی شیرین را

می زند یک شبه یک شچشم که شور است به هم

رفتی و بیشتر از پیش به خاطر ماندی

این گره خوردن غیبت و حضور است به هم

سال ها بعد، شبی، سر زده، یک گوشه ی شهر،

"درد" بر خوردن ما حین عبور است به هم

(امید)


امید رهایی | دوره پنجم آفتابگردان ها

09 اردیبهشت 1396 1738 2 4.67

دریا

با نگاه ترت به چشمانم
راه دریا به خانه پیدا شد
موج زد پشت موج غم رقصید
جذر و مد زمانه پیدا شد

طعمه شد عشق در دل طوفان
عقل راه نرفته را برگشت
ناخدا هم دوباره کم اورد
تور خالی شبانه پیدا شد

ماه گم شد درون دریا و
سرخی رنگ حوض با من ماند
قایق دوریت به گل خورد و
بعد آن هی نشانه پیدا شد


شوری روی گونه های من
بغض های نگفته ی با تو
حسرت دست ها و اغوشت
در میان ترانه پیدا شد


گریه کردم که کاش برگردی
نذر کردم که کاش در تورم ...
هر چه از تو به چنگ من افتاد
گریه ای بی بهانه پیدا شد

موج زد پشت موج غم رفت
بغض را هم چه ساده با خود برد
بعد طوفان چه ماند از شاعر
رد پایی زنانه پیدا شد ...

فرزانه شفیعی | دوره ششم آفتابگردان ها

08 اردیبهشت 1396 1461 1 3.5

ای برادر دلبری کار تو نیست!

ای برادر دلبری کار تو نیست!

عشوه های دختری کار تو نیست

در خیابان چشم خود درویش کن

این نگاه خواهری کار تو نیست

ظاهرت را مثل این ور ها بکن

تیپ های آن وری کار تو نیست

کم نکن از ابروانت مرد باش

این مدل نو آوری کار تو نیست!

توی واتساپ یا اینستا؛ تل گرام

مخ زدن از گل پری کار تو نیست!

تا که باشی اهل قلیان دوسیب

جان من خودباوری کار تو نیست

گیر بی خود می دهی پشت چراغ

مطمئنا افسری کار تو نیست!

پی کی من را تو پنچر میکنی ؟

باز گفتی پنچری کار تو نیست؟

اهل منطق باش و آداب کلام

 این بیان شرخری کار تو نیست

مثل آن مجری تحلیل نود 

غر نزن چون داوری کار تو نیست

.

.

.

ای ملیحه کم نصیحت کن به او

این نصیحت آخری کار تو نیست!

ملیحه خوشحال


ملیحه خوشحال | دوره ششم آفتابگردان ها

06 اردیبهشت 1396 1458 0 3.67

با خودت از آسمان شوري مدام آورده اي

با خودت از آسمان شوري مدام آورده اي

خنده بر روي لب بيت الحرام آورده اي 

 

با نگاه روشنت خورشيد عالم تاب را

با فروغ چهره ات ماه تمام آورده اي

 

نور پاشيدي به پستوهاي تاريك جهان

صبح صادق را به مهماني شام آورده اي

 

با نسيم آشنايي در بيابان حجاز

عطر و بوي جنت و دارالسلام آورده اي

 

از همان روز نخستين با همان لبخندها

مهرباني خدايت را پيام آورده اي

 

ساقيِ جمعيت لب تشنه ي شهرت شدي

باده و سجاده و تسبيح و جام آورده اي

 

يك بغل شيريني حق را براي مردمی

مشرك و بد اخم و تند و تلخ كام آورده اي

 

بعد ابراهيم و عيسي و كليم الله تو

يك كلام اي آخرين! ختم كلام آورده اي...

 


فاطمه عارف نژاد | دوره پنجم آفتابگردان ها

05 اردیبهشت 1396 1357 0 4.25

مبعث پیامبر (ص). شعر جمعی بانوان دوره ششم

آمد شروعی تازه بر اعجاز باشد 
پیغمبری از نسل صدها راز باشد

آمد که در اعماق شب , فانوس باشد
در خشکسال عشق , اقیانوس باشد

خورشید شد , با آسمان پیمان ببندد
تا بخت تار دختران , روشن بخندد....

تا روزهای تیره ی دنیا بمیرند
تا کاخ های ظالمان آتش بگیرند

آمد که دنیا بیش ازین ماتم نگیرد
قرآن فراهم شد دل آدم نگیرد

شد ابتدای نور و لبخند و غزل ها 
پاشید از هم , هیبت "لات" و "هبل" ها

آمد کلامِ عشق را تصویر باشد
مصداق ناب آیه ی تطهیر باشد

آمد که "زن" را وارهانَد از قفس ها
از التهاب عیش و نوش بوالهوس ها...

آمد محمد(ص) ناجی عشاق باشد
آمد «امام رحمت» و انفاق باشد...

وقتی عروج آسمانی سر گرفته است
از حضرت معبود او کوثر گرفته است

مبعوث شد ختم صراط عشق باشد
در خاک مکه، او فرات عشق باشد

پیچیده در جان حرا , بانگ صدایش
شق القمر جاری ست در انگشت هایش..

تا نور حق در لحظه هایش منجلی شد
بی شک محمد(ص) گرم ذکر یا علی شد

إقرَء... بخوان آیات قرآن را... محمد!
معنا بده "اسلام" و "ایمان" را محمد...

آری بخوان از این کتاب آسمانی
برخیز تا معنا بگیرد مهربانی

اینک حبیبم  مخزن الاسرار عشقی
راز وجودی ،نقطه ی پرگار عشقی

قُل "إنَّ أمرَ کُلُّه لِلَّه" تَعالی
إنّي رسولُ اللّه" بِالخُلقِ جَمیعا...

ای اهل عالم! صور بعثت را شنیدید؟!
آغاز رحمانی خلقت را شنیدید؟!

در آسمان امشب دوباره شور بر پاست
جبریل شاد است و بساط نور، بر پاست

مبعوث شد، بابای زهرا(س)، عمّ حیدر
بعثت شد آغاز فتوحی مثل خیبر

در سینه اش انوار کوثر،عطر یاس است
افسوس در بین خواصش ناشناس است

دین خدا را با زبانی تازه آورد
بر پیکر خشکیده جانی تازه آورد

آیات حق را در زمین تفسیر می کرد
او واژه واژه نور را تکثیر می کرد


خواندم زیارت نامه را هربار شنبه
این بغض دوری میشود تکرار شنبه

باران و دریا،آب مَهرِ دختر توست
خورشید برق کوچک انگشتر توست

تلفیق احساس و حیا و عقل هستی
تکمیل شد با مبعثت، یکتا پرستی...

موعود عالم زاده ی نسل محمد(ص)
احمد نبی و حلقه ی وصل محمد(عج)

اکنون بخوان با نام احمد مثنوی را
آری! بنوش این بیت های معنوی را...

 

#فرزانه_شفیعی
#آرزو_کبیری_نیا 
#افسانه_سادات_حسینی 
#عاطفه_جعفری
#نعیمه_آقانوری
#مریم_اسفندی
#معصومه_اسکندری
#محدثه_سادات_نبی_یان
#سارا_رمضانی
#فاطمه_پورحسن_آستانه
#راضیه_جبه_داری
#سیده_مرجان_ریاستیان

#شعر_جمعی 
#عید_مبعث_مبارک☘🌸


نعیمه آقانوری | دوره ششم آفتابگردان ها

05 اردیبهشت 1396 1645 3 5
صفحه 1 از 2ابتدا   قبلی   [1]  2  بعدی   انتها