پنجشنبه, 09 فروردین,1403 |

(آرشیو نویسنده الهه صابر)

در هوا پیچیده آوازی پر از هشدارها


در هوا پیچیده آوازی پر از هشدارها
بر سرم میریزد آواری پس از آوارها

بس که چرخیده ست دور من کلاف زندگی
درنمی آرم سر از پیچیدگی کارها

باید از حالا کمی هم چشم ها را بشنوم
چشمهایی را که میگویند از پندارها

تا نماز قبله شیطانی ام را نشکنم
ناگزیرم بشکنم هر توبه ای را بارها

من که از تقویم ها چیزی نفهمیدم ولی
سال را نو می کنم در حسرت دیدارها

ای مسیحا،کارعزرائیل را آسان نبین
مطمئنم سخت میمیرند حیوان وارها

هرچه تنهایی پریشانم کند راضی ترم
بهتر است از زندگی با نیشخند مارها

#الهه_صابر

@elahehsaber


الهه صابر | دوره ششم آفتابگردان ها

09 شهریور 1396 1341 0 4

یک رباعی برای پدر

انگار کتیبه ی دعا می بوسم
یا یکسره شربت دوا می بوسم

تو پشت سر منی، من اما دارم
از آینه ی بغل تو را می بوسم

 

الهه صابر


الهه صابر | دوره ششم آفتابگردان ها

20 فروردین 1396 1548 0 1

دلتنگ خنده های تو هستم... به جان تو!

یادش بخیر پنجره و آسمان تو
چشمان مثل آینه ی مهربان تو
آن خانه ی صمیمی اندازه بهشت
بر بال های رنگی رنگین کمان تو
آن غصه های پیر ولی خنده های شاد
یادش بخیر خاطره های زمان تو
ای کاش میشد از دل من با خبر شوی
دلتنگ خنده های تو هستم به جان تو
دلتنگ موقعی که هوا پر شد از بهار
وقتی نبود شور سفر در گمان تو
وقتی که بین ما نه فقط چشم بود و چشم
نان بود و سفره ای که شنید از زبان تو:
"با لقمه های عشق شما سیر میشوید"
رفتی گرسنه ماند دل کودکان تو
وقتی تنور خاطره ها داغ میشود
پر میشود هوای دل از بوی نان تو
تنها نشسته ام و به این فکر میکنم
از ما چقدر فاصله دارد جهان تو؟!

#الهه_صابر

 


الهه صابر | دوره ششم آفتابگردان ها

23 اسفند 1395 1723 1 5