ﺳﻪشنبه, 28 فروردین,1403 |

(آرشیو نویسنده عفت نظری)

مدار صلح جهان

بسم  الله الرحمن الرحیم

 

بیا  که غصه و غمها قطار خواهد شد
بدست سبز تو آتش مهار خواهد شد

 

اگر چه فصل خزان خون به دل شدیم اما
هزار غنچه به عشقت انار خواهد شد

 

به سینه ات زده ای سنگ تک تک ما را
ببخش عاشقت آیینه دار خواهد شد

 

تو حاضری و خود ما ز خویش بی خبریم
همیشه  مرد پیاده سوار خواهد شد
 
به یک اشاره ی تو  طرح جنگ می سوزد
مدار صلح جهان برقرار خواهد شد


عفت  نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

24 بهمن 1397 814 1 4

فضه آن گنجیست که...


#صلی_الله_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#السلام_علی_انصار_الحسین

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقف کوثر  کرده خود را قطره ای دریا شده است
روزه میگیرد برای نذر نوکر پا شده است

 

آسمان قلب او صاف است از این حیث که
سهم افطارش نصیب طفل بی بابا شده ست

 

هرچه مولایش بخواهد زود می گوید به چشم 
این ادب آموزه ای در مکتب زهرا شده است 

 

او شریک  شادی و غم های اهل خانه است
فاطمیه ای درون سینه اش برپا شد است

 

حوض کوثر تا صدایش زد زمین افتاد آه
می زند بر سر اگر فواره بغضش وا شده است

 

همتی مردانه دارد در حراست از ولی
خطبه هایش به زبان حیدری معنا شده است

 

از کراماتش همین بس که مدال نوکری 
تا ابد بر گردن امثال او امضا شده است

 

بازتاب رنج او در نوکری پنهان شده است
فضه آن گنجیست که در خانه اش پیدا شده است


***

کربلا در زیر نعل اسبها جان می سپرد
فضه ای که قسمتش شد کشته ی زهرا شود

 

#عفت_نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

17 بهمن 1397 1053 0

سّرّسر

بسم الله الرحمن الرحیم


(تقدیم به سردار بی سر عبدالله اسکندری)

 

 

همان که کفر دشمن را در آورده کمین مانده
سرش را داده تا ثابت کند که پای دین مانده

 

همان سردار گمنامی که نام آور ترین مرد است
همان عبد خدایی که سرش بر نی چنین مانده

 

رجز خوانده  که بی شک دشمنش از کوره در رفته
نشان حیدری بودن برآن  نقش نگین مانده

 

قیامت شد به پا وقتی که سر خط خبر ها شد
نگاه نافذش در چشم های دوربین مانده

 

صدای زنگ خانه *"سّرّ سر "را بر ملا کرده 
و رد پای اشک همسرش بر آستین مانده

 

نمی خواهد که دشمن شاد گردد بر نمی گردد
طواف پیکرش هم بر دل این سرزمین مانده

 

عفت نظری

 

*سّرّسر  نام کتاب زندگی شهید مدافع حرم عبدالله اسکندری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

17 بهمن 1397 878 0

حبل المتین دست بسته

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آتش به جان در ، به جان خانه افتاد
یک شعله از آن بر پر  پروانه افتاد

 

آهی کشید از درد… ، غنچه گشت پر پر
از دست میخ پشت در  ، پیمانه افتاد

 

 حبل المتین را دست بسته دید، برخواست
پای ولایت غیرتش ، جانانه افتاد

 

یک روز نه ،یک هفته نه ، بلکه نود روز
شد بستری در خانه ، مظلومانه افتاد

 

هر چه دعا میکرد ، سهم دیگران بود
آن دست های مهربان ، از شانه افتاد

 

برخواست روز آخری نان پخت ،
(در شهر
پیچید عطرش)، سفره ی صبحانه افتاد

 

گیسوی کوه صبر را ، شانه که می زد
از دست او یکباره اما شانه افتاد

 

وقت وصیت شد جگرها یک به یک سوخت
حرف از تب رفتن که شد ریحانه افتاد

 

تابوت را بر شانه اش دریا که میبرد
آوای جانسوزی در آن ویرانه افتاد

 

در چشم دریا ،چه حروفی موج میزد!!
زهرا همان نوری که دانه دانه افتاد.


عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

17 بهمن 1397 793 0

یاقوت کبود


بسم الله الرحمن رحیم
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله بر شما تسلیت

اللّهم صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک


پشت در بود که آن سنگدل آمد پا زد 
آتش کینه خود را به دل دریا زد

 

پشت در بود که دیوار به لرزش افتاد
کوچه نشنید چه شد دست به این حاشا زد

 

میخ قلاب شد و زد به گلوی ماهی
در به دیوار همین حرف دو پهلو را زد

 

پسرش شد سپرش تا که ولی جان گیرد
سندش هست که با خون خودش امضا زد

 

بستری بود نمی شد که قدی راست کند
داس تا زد کمر یاس نبی را تا زد 

 

صبح خورشید علی  خنده به لبها آورد
شب که شد جذر غمش مد شد و هی بالا زد

 

روی مهتابی یاقوت کبودش را دید
 حسرت و آه به جان همه ی دنیا زد


#عفت_نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

29 دی 1397 1024 0 5

نشان

میلاد حضرت زینب سلام الله مبارک

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نسیمش تا وزیده قاصدک‌ها را روان کرده
و مادرهای بسیاری صبور و پهلوان کرده

 

کبوترهای دور گنبدش همواره در گردش
درون سینۀ عشاق بی‌شک آشیان کرده

 

خریده ناز معشوقان خود را با گذشتن‌ها
 بلیط عاشقی را  هم پس از این‌ها گران کرده

 

دوباره خطبه‌خوان شام و کوفه رفته بر منبر
و با عباس‌هایش دشمنان را نیمه‌جان کرده

 

هر آن کس بی‌تفاوت بوده را هم مست خود کرده
از این می‌ها ننوشیده کسی، بی‌شک زیان کرده

 

دگر سرباز با سردار فرقی بین‌شان هم نیست
که بی‌بی عاشقان خویش را بی‌سر نشان کرده

 

 عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

22 دی 1397 888 0 3

صبح رستاخیز

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

من همانم که شبی گم کرد راه چاره را
روشنم کن  تا نبینم نفس آتش پاره را

 

دل سیاهی کار دستم داده اما دلخوشم 
 لطف تو وقتی طلا کرده ست سنگ خاره را

 

در مدارت مشتری ها رفت و آمد میکنند
پرتو  لطفت گرفته دست هر سیاره را

 

بی برات کربلا غرق است کشتی های من
اشک ها را دیده ای یا موج تخته پاره را

 

زیر ایوان طلایت سالها مستأجرم
گرچه صاحبخانه میخواهی من آواره را

 

می زند هر چهارشنبه نبض من پر پر ولی
صبح رستاخیز من روزی ست که نقاره را...


#عفت_نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

22 دی 1397 874 0 3.75

رضایم اوست

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پریشانم پی درمان دردم راه می افتم 
به یاد لحن فرزند رسول الله می افتم

 

همان لحنی که شیرین بود و لذت داشت تکرارش
دلم قرص  همان  وعده است یاد ماه می افتم

 

هزاران سکه ی دنیا  نمی ارزد به دیدارش
گدایش بودم از اول به پای شاه می افتم

 

که دستم را بگیرد ""بر سرم دستی کشد شاید
موجه گردم"(۱)و در صحن طوسی آه....می افتم

 

به من گفتند دیوانه پریدی یا که نه گفتم:
"رضایم "اوست روزی دست  خاطر خواه می افتم 

 

سپردم دست او آینده ام را چون که میدانم
به دست من اگر  باشد درون چاه می افتم 

 

#عفت_نظری

(۱)شیخ حسنعلی نخودکی می فرماید شب 23 ذی القعده شبی است که هیچ کسی از در خانه امام رضا علیه السلام دست خالی نمی رود،  علت آن هم این است که در عالم مکاشفه ای امام رضا علیه السلام را میبیند که در جای نشسته است و زواری را که دسته دسته به زیارت ایشان می آیند هرکدام به شکل یک حیوان هستند و ایشان در همانجا یک منبری گذاشته اند و زوار که وارد می شوند ایشان دستی بروی سرشان می کشند و چهره ها عوض می شود و به صورت موجه وارد حرم می شوند.


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

22 دی 1397 860 0 5

می سوزد

بسم الله الرحمن الرحیم 

کفراست کنار مذهبم می سوزد
روزی که نبینمت شبم می سوزد

از بس که تنور عشق تو سوزان است
لبخند رسیده بر لبم می سوزد 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

10 خرداد 1397 1273 0 3.4

آرامش محض

بسم الله الرحمن الرحیم 

هم سایه ای  و هم آفتابم شده ای
آرامش محض اضطرابم شده ای

از برق نگاه من بخوان مستی را
انگور  رسیده ای شرابم شده ای

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

08 خرداد 1397 1458 0 5

انتظار

بسم الله الرحمن الرحیم 


در حسرت  روی آفتابیم هنوز
 در هر چه سوال بی جوابیم هنوز

آنقدر بشر رو به تباهی رفته
در سایه ی انتظار خوابیم هنوز

عفت نظری

 

**’***

فانوسم و خاموشم و سو سو نزدم

در شهر به جز تو به کسی رو نزدم

 

تکلیف مرا به دست خود روشن کن

با بخت سیاه خود ببین مو نزدم

 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

07 خرداد 1397 1335 0 4.5

درد و دلی با امام خمینی (ره) به قلم فاطمه عارف نژاد

غم هاي ديگرم همه كمرنگ ميشود
وقتي دلم براي شما تنگ ميشود

وقتي كه خون دل شده سهم انارها
وقتي كه خسته ميشوم از اين بهارها

احساس ميكنم كه كمي فرق كرده ايم
از ياد رفته اند تمام قرارها

وقتي كه حرف تو همه جا هست و نيستي
با دوستان چگونه بگويم تو كيستي؟

آقا اجازه؟ حال و هوايم گرفته است
شرمنده ام دوباره صدايم گرفته است...

آقا اجازه؟ باز به خدمت رسيده ام
با اشك ها به قصد زيارت رسيده ام

دلتنگ حرف هاي شما و صفايتان
باز آمدم كه شعر بخوانم برايتان

از راه دور آمده پاي پياده ام
من آخرين مسافر تنهاي جاده ام

با خويش ميكشاني ام و گريه ميكنم
يك گوشه مينشاني ام و گريه ميكنم

من بغض ميكنم و تو لبخند ميزني
داري سفال قلب مرا بند ميزني...

آقا اجازه؟ خسته ام از اتفاق ها
پر كرده اند باغ شما را كلاغ ها

در شهر ما قواعد بازي عوض شده
اسم فساد و دست درازي عوض شده

من حرف ميزنم كه بداني هنوز هم...
يك عده مي كنند تباني هنوز هم...

در زندگي و منطق اين ها تو نيستي
آخر شما هميشه فقيرانه زيستي

آقا تو را چكار به سكه پرست ها
يك عكس از تو هست فقط در نشست ها...

وقتي كه فرش توي اتاقت گليم بود
ديگر گذشت! مال زمان قديم بود!

حالا به رغم خواسته و انتظارتان
يك جور كاخ ساخته جاي مزارتان...

تا آسمان رسيده صداي فقيرها
تغيير كرده نوع نگاه مديرها

بي رنگ تر شده است حناي دروغشان
سر به فلك زده رقم هر حقوقشان

زير سوال برده توان نظام را...
حرف شما و هر هدف اين قيام را...

راحت نشسته اند و دم از جنگ ميزنند
با حرف شان به آينه ها سنگ ميزنند

دين را به كفر با هوس نان فروختند
حق را چقدر ساده و ارزان فروختند

ايمان آسماني خود را، بهشت را
با وعده های نسيه به شيطان فروختند

واضح ترين نمايش شان پيش چشم ماست
خيلي شبيه قصه ي يوسف فروش هاست...

با گرگ های گله شبی را قدم زدند
با یک دروغ روی حقایق قلم زدند

پشت نقاب مانده و تغيير ميكنند
دين را به نفع حرمله تفسير ميكنند

دارند بچه هاي شما را ميان راه
با وعده هاي پوچ زمين گير ميكنند...

در كنج عافيت طلبي شان نشسته اند
نان خورده اند و باز نمكدان شكسته اند

كم نيست وزن توطئه و اشتباهشان
سنگين تر است از همه بار گناهشان

از ريشه ميزنند درخت اميد را
گم كرده اند راه و نشان شهيد را

هرچند ظاهرا تو در اين خانه نيستي...
تكرار ميكنم كه تو افسانه نيستي...

تو زنده اي به جان شهيدانمان قسم
تو زنده اي به تاب و تب دوستان قسم

من غير انعكاس صداي تو چيستم؟
يادم بده چگونه به پايت بايستم

يادم بده كه معضل اين روزگار چيست؟
وقت عمل شده است، زمان شعار نيست

از دست رفته باور بعضي شتاب كن!
آقا دوباره در دلمان انقلاب كن...

#فاطمه_عارف_نژاد
#بداهه
#خستگي
#درد و دل_با_امام_شهدا


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

16 اردیبهشت 1396 1011 0 5

پرتگاه

کافری هستم که دنبال تو راه افتاده ام
 ای مسلمان رحم کن از پرتگاه افتاده ام

پرتگاه آن چشم های سبز و گیرای  تو بود
از  نگاه اول تو به گناه افتاده ام

قرص ماه تو مرا از کاسبی انداخته
مدتی در دام بازار سیاه افتاده ام

امنیت را با تو تضمین کرده بودم قصه بود
مثل کارتون خوابها بی سر پناه افتاده ام

فکر می کردم که مثل کوه پشتم... نیستی
سوزنی هستم که در انبار کاه افتاده ام

سالها فریاد میکردم تو را  پیدا کنم
*مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام

#عفت_نظری

*وامی از بیت #طالب_آملی
مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام
میکنم فریاد تا مادر به فریادم رسد


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

14 اردیبهشت 1396 1614 0 5

شعر میلاد حضرت علی علیه السلام


شعر دسته جمعی شاعران دوره پنجم آفتابگردان به مناسبت میلاد #حضرت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


کعبه شکفت با قدم نو بهاری اش
پیداست از شکاف تنش بی قراری اش

باغ خدا که میوه ی دلتنگی اش رسید
یک آن شکفت غنچه ی سرخ اناری اش

چشمی گشود و نور علٰي نور آفرید
تکثیر شد ادامه ی آیینه کاری اش

اين كودكي كه آمد و آنگونه جان گرفت
تيغ عدالت از غضب ذوالفقاري اش

حق با علي(ع) ست در همه ي مُلك لا فتي
شهره است در تمام جهان حق مداري اش

صد کهکشان ز خط افق می کند طلوع
هر شب به شوق شیوه ی شب زنده داری اش

سيراب ميكند همه ي دشت را فقط
با يك نگاه از صفت چشمه ساری اش

مولا علی ست شاعرمان کرده عاشقان
سرچشمه ای که شعر شده رود جاری اش

ای مستی مدام که در سینه ی منی
با هر تپش بگو به جهان، دوست داری اش

#

یک روز می رسد کسی از نور مرتضی
عالم نشسته است به چشم انتظاری اش


به قلم خانمها:
#زهرا_جودکی🌻
#فاطمه_عارف_نژاد🌻
#شیوا_فضل_علی🌻
#حدیثه_هاشمی 🌻
#زهره_دلیلی🌻
#عفت_نظری🌻


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

21 فروردین 1396 1224 0

بهارتر

خوب است که بی قرارتر برگردد

دلخون برود انارتر برگردد

 

پاییز که اندیشه ی رویش دارد

باید برود بهارتر برگردد

 

#عفت_نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

16 فروردین 1396 1385 0 5
صفحه 1 از 2ابتدا   قبلی   [1]  2  بعدی   انتها