پنجشنبه, 09 فروردین,1403 |

می سوزد

بسم الله الرحمن الرحیم 

کفراست کنار مذهبم می سوزد
روزی که نبینمت شبم می سوزد

از بس که تنور عشق تو سوزان است
لبخند رسیده بر لبم می سوزد 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

10 خرداد 1397 1256 0 3.4

آرامش محض

بسم الله الرحمن الرحیم 

هم سایه ای  و هم آفتابم شده ای
آرامش محض اضطرابم شده ای

از برق نگاه من بخوان مستی را
انگور  رسیده ای شرابم شده ای

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

08 خرداد 1397 1438 0 5

انتظار

بسم الله الرحمن الرحیم 


در حسرت  روی آفتابیم هنوز
 در هر چه سوال بی جوابیم هنوز

آنقدر بشر رو به تباهی رفته
در سایه ی انتظار خوابیم هنوز

عفت نظری

 

**’***

فانوسم و خاموشم و سو سو نزدم

در شهر به جز تو به کسی رو نزدم

 

تکلیف مرا به دست خود روشن کن

با بخت سیاه خود ببین مو نزدم

 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

07 خرداد 1397 1318 0 4.5

قابِ آسمان

حوض، قاب کوچکی از آسمان

دستم را پر می کنم از ماه

وضو می گیرم

قرص صورتم، ماه می شود...


سیده مرضیه یثربی | دوره پنجم آفتابگردان ها

28 اردیبهشت 1397 1415 0 5

دو رباعی درباره آینده روشن تحصیل کرده‌ها!

در کشورمان عیارمان معلوم است
آینده و اعتبارمان معلوم است

یک دغدغه داریم که آن هم درس است
چون شغل و محل کارمان معلوم است!

********************************

چندی است پزشک مملکت رفتگر است
یا با کامیون مهندسی در سفر است

مسئول نظام دانشی جان! این شعر
یک نوحه جانسوز ولی مختصر است...

محمد حسین فیض اخلاقی


محمد حسین فیض اخلاقی | دوره ششم آفتابگردان ها

24 اردیبهشت 1397 1560 0 5

راه كهكشان تغيير مي كند

به تو كه فكر مي كنم

راه كهكشان تغيير مي كند

و از سرم بوي بابونه بلند مي شود

فانوس شب بر درخت هاي تناور؛

از تو كاش چيزي داشتم جز اندوه.

 

صدايي نيست،

حرفي نيست

باد كناري ايستاده تا سكوت

پرده ها را كنار بزند...

 


فاطمه سادات قوامی | دوره پنجم آفتابگردان ها

18 فروردین 1397 2116 0 5

سکوت

باشد قبول گريه من بي صدا تر است
هر كس سكوت كرده دلش مبتلا تر است

حالات من براي همه آشكار نيست
عاشق ميان همهمه بي ادعا تر است

فهميدم از شكستن بغض نهفته ام
رازي كه سر به مهر شود برملا تر است

لا يمكن الفرار از عشقت،عجيب نيست
عشق تو از زمان و مكان هم فراتر است

بي تو نفس كشيدن من سخت ميشود
حتي هوا كنار تو باشد هوا تر است

گفتي كه اشك مرهم درد است و چشم هام
از لحظه اي كه با تو شدم آشنا...تر است

 

فاطمه دلشادی


فاطمه دلشادی | دوره ششم آفتابگردان ها

20 اسفند 1396 1909 0 4.5

خانه درگیر نفس های گلایل میشد


تقدیم به مادربزرگم...

خانه درگیر نفس های گلایل میشد
آه وقتی گره روسری اش شل میشد

مثنوی از سر هر شانه ی او سر میرفت
وهمین بیت سرآغاز تغزل میشد

"زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست"
آه از این خانه که لبریز تفال میشد

ظرف می شست لب حوض و اوضاع حیاط 
از صدای ضربانش گل و بلبل میشد

ماهی از پولک پیراهن او هل میکرد
جنس مهتاب کف حوضچه بنجل میشد

درنگاهش تپش شالی ودریا درهم
پلک میزد و هوا شرجی آمل میشد
.
.
.
پس از او او فاصله را فال گرفتم افسوس...
صحبت از "زلف" و "دل "و "دام "و "تحمل" میشد...

#مرضیه_شهیدی
https://t.me/yekfenjanasheghane


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

18 اسفند 1396 1443 0 4.88

دروغ بزرگ بیکاری (شعر طنز)

قطعا دروغ است اینکه ما بیکار داریم
دنبال یک شغلیم پس ما کار داریم!

در مملکت، جز این، هزاران شغل داریم
توی خیابان، دلبر سَیّار داریم!

تا برج های برج سازان پا بگیرد
بنّا، مهندس ناظر و معمار داریم

دور و بر دریای بیت المال کشور
همواره صدها مرغ ماهیخوار داریم!

تا پول بیت المال ما را برندارند
چندین پلیس قاطع و هشیار داریم!

بر گرد شمع یک رئیس کله گنده
پروانه های تشنه دیدار داریم

تا اشتباهات عزیزان را بشویند
ده ها سخنگو با کت و شلوار داریم

در فکر شغل چینیان بودند حتی!
اجناس چینی در کف بازار داریم

حتی اگر بر فرض، ما بیکار هستیم
شکر خدا یک دولت پرکار داریم...


محمد حسین فیض اخلاقی | دوره ششم آفتابگردان ها

04 اسفند 1396 3495 0 4.44

حرف عاشقانه

کسی ندید که من حرف عاشقانه زدم

به لطف سادگی ام در دلت جوانه زدم

برای اینکه نبینند رنگ زردم را

به صورت خودم از شرم تازیانه زدم

همیشه پنجره را رو به نور وا کردم

که گفته سنگ به دروازه ی زمانه زدم؟

به یاد فرفره ی رنگی ام که می چرخید

چه چرخ ها که برایت در این میانه زدم

و روبه آینه با ماه درد دل کردم

به گیسوان پریشان بید شانه زدم

تو مرد بودی و حال مرا نفهمیدی

چرا که حرف دلم کمی زنانه زدم

#عاطفه-جعفری


عاطفه جعفری | دوره ششم آفتابگردان ها

03 بهمن 1396 1499 0

به دریا نوردان شهید کشورم

به دریا نوردان شهید کشورم در حادثه نفتکش سانچی

قهرمانم دل بزرگی داشت 

رسم پروانگی بلد شده بود

هی خودش را به آب و آتش زد

از خودش بی ملال ، رد شده بود

 

قهرمانم سیاوشی گمنام

در دل شعله های سرکش بود

ماند از او شکوه ققنوسی

بین خاکستر و تنوره ی دود 

 

قهرمانم اگرچه سوخت پرَش

آسمان را گرفت در آغوش

از زمین دل برید ، با خورشید

رفت تا بی کرانه ، دوشادوش

 

شانه اش را سراغ می گیرم 

باز از صخره های مرجانی

جستجو می کنم نگاهش را

در دل ابرهای طوفانی

 

ساحل امن نه ، بیا دریا !

غرق کن در تلاطم ات من را

باد آشفته حال ! جار بزن

این همه التماس و شیون را 

 

از خودم هاج و واج می پرسم :

آخر ِخوب ِ داستانم کو ؟ * 

آه ای موج های سرگردان !

راستی قبر قهرمانم کوووو؟؟؟؟؟

#افسانه_سادات_حسینی

#دوره_ششم_آفتابگردانها

 

* به هر فصلی غمی ، هر صفحه ای انبوه اندوهی

وطن جان ! خسته ام پایان خوب داستانت کو؟ #حسین_جنتی


افسانه سادات حسینی | دوره ششم آفتابگردان ها

30 دی 1396 1715 0 5

اینجا برای خسته ها جا نیست!

از اینجا خسته ام اینجا برای خسته ها جا نیست
کسی را با پریشان حالی ام میل مدارا نیست

میان این همه آدم فقط دستان من سرد است
گمانم عاشقم، آری، وگرنه فصل سرما نیست

مرا آتش زده خورشید و باران هم نمی آید
کویرم، ساحل خشکی که در آغوش دریا نیست!

کنارت هستم و اما حضورم را نمی فهمی
کنارم هستی و جز من کسی اینگونه تنها نیست

نمی خواهد برای من ریاضیدان شوی، بس کن
خودم فهمیده ام جمع من و تو حاصلش ما نیست

خودم هم طرد خواهم کرد خود را از جهان خود
همان وقتی که جسمم هست و روحم دیگر اینجا نیست

"محمدجواد قیاسی"

محمدجواد قیاسی | دوره ششم آفتابگردان ها

28 دی 1396 1508 0 5

عشق یلدایی...

 

چشم بسته فکر می کردم به لالایی تو
خواب میدیدم همان رویای رویایی تو


رفته بودی سمت دریا و صدا کردی مرا
مات مانده بوم از عکس تماشایی تو


چشم کردم باز و دیدم نیستی در باد و من
فکر می کردم فقط به موی دریایی تو


ای خوش ان روزی که رفت ان شام های تارِ تار
ای خوش ان روزی که امد روز مانایی تو


ای خوشا امشب که هستی و به صرف چای و شعر
مست کرده خانه را عطر مسیحایی تو

میدرخشی در میان جمع، میخندی و من 
بیشتر پی میبرم امشب به زیبایی تو 

تو پر از مفهوم تازه تو پر از مضمون ناب
حافظ از نو می نویسد شعر نیمایی تو

کشته مارا سرخی لبهای چون گلنار تو 
فاش میخواند "بنان" مدح خوش آوایی تو

از بلندی شان بنالم یا سیاهی هایشان
کار من را ساخته موهای یلدایی تو

#امیرمحمد_عسکرکافی


امیرمحمد عسکرکافی | دوره پنجم آفتابگردان ها

09 دی 1396 2156 0 5

عذاب کهنه

میان خاطراتم در عذابی کهنه می سوزم
رسید امروز اما همچنان درگیر دیروزم


چنان پیرزنی خیاط با چشمان کم سویی
خمیده اشک می بافم، نشسته درد می دوزم


شبیه پیرمردی با کلاه و دایره زنگی
اگرچه مو سپیدم ، رو سیاه قبل نوروزم


برای شهر نامردانگی ها ، آه من کافیست
که آتش می زند یک شهر را آه جگر سوزم


مرا با طعنه می خوانند: "سرخوش" ؛ غافل از اینکه_
پسِ لبخندهایم محرمانه غم می اندوزم


مرا دل کشته ای و سالهای بی تو بودن را
برای خویش شغلی دست و پا کردم ؛ کفن دوزم!


محمدسعید زارع | دوره ششم آفتابگردان ها

02 دی 1396 1530 0 5

دار قالی(شعر کودک)

رو به روی دار قالی 

مادرم تنها نشسته

زل زده بر تارو پودش

با نگاهی گرم وخسته

 

تق ت تق تق شانه را او

میزند بر روی قالی

تا نماند روی نخ ها

ردی از جاهای خالی

 

یک پرنده روی قالی

کوچک است و پر ندارد

مادرم نخ را گرفته

رج به رج پر میگذارد

 

میپرد از روی قالی

با پرو بالی سفید او

میرود تا آسمان ها

آن پرنده هست یک قو


طیبه یونسی | دوره پنجم آفتابگردان ها

30 آذر 1396 1518 0
صفحه 15 از 29ابتدا   قبلی   10  11  12  13  14  [15]  16  17  18  19  بعدی   انتها