چهارشنبه, 05 اردیبهشت,1403 |

غدیر سبز سادات

در برکه ی سبز غدیر آغوش دریا 

روی تمام قطره ها پیوسته وا بود

هر کاروانی پای موجش لنگر انداخت

روی لب نمناک دریا یک ندا بود

 

درّ و صدف می ریخت از گفتار دریا

ساحل پر از گلبوته های مخملی بود 

دریا خروش آورد با شادی ، پیامش :

"مَن کُنتُ مَولاهُ فَمولاهُ علی " بود

 

نام علی انداخت بر دریا تلاطم 

ساحل ، سکوتش سجده گاه آن صدا شد

دست علی در دست پیغمبر گره خورد

از قلب هستی عقده ی دیرینه وا شد 

 

هفت آسمان گویی فرود آمد به ساحل 

تا شاهد پیوند عشقی تازه باشد

تا اشک شوقی ریزد از هر دیده ، وقتی

مسرور از این مژده ، بی اندازه باشد :

 

هر کس ‌که من مولای او هستم بداند 

اینک علی تنها ولی و جانشین است 

هر قفل را بر صندوق هستی کلید است 

اسطوره ای از علم و ایمان و یقین است 

 

هر کس در این دریای پهناور شود غرق

از هر گزندی بی محابا در امان است

هر کس برایش با من اکنون بیعتی کرد

میعادگاهش با علی در لامکان است 

 

یک یا علی ، دل را زدم حالا به دریا 

من ساحل امنی نمی خواهم از این آب 

بگذار در موجت معلق باشم ، آقا ! 

بی آن خروشت سخت می پوسم به مرداب 

 

در عمق دریا ماهی کوچک رها شد 

این بار مروارید نابی صید من کن 

من را مبر تا ساحل امنی ، همین جا 

در لابه لای چادر مرجان ، کفن کن ....

 

#افسانه_سادات_حسینی

#غدیری_ام

#چهار_پاره


افسانه سادات حسینی | دوره ششم آفتابگردان ها

18 شهریور 1396 1698 0 4.33

آقای آب و آینه

دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو

هی قرص ماه ،شربت خورشید ،عهد نو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو

هی چرخ می زند وسرش گیج می رود
پاییز و برگریز مجدد بدون تو

از چشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهار مانده مردد بدون تو

تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو

آدم غریب و تب زده،حوا همیشه ابر
لبریز بغض و هق هق بی حد بدون تو

آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو

مرضیه شهیدی

https://t.me/yekfenjandelneveshteh


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

17 شهریور 1396 1981 1 4.8

چگونه روشنفکر شویم

اگر خواهی که روشن فکر باشی
بدون زحمت و فکر و تلاشی

بگو گاهی از "اگزیستانسیالیسم"
حکومت بر اساس "لیبرالیسم"

به هر جمله بچسبان چند تا ایسم
"دادائیسم" و مامائیسم و بابائیسم!

ولی اصلا نپرس این ایسم ها چیست
فقط تکرار کن... معنا مهم نیست!

مخالف باش با هر فکر مرسوم
بگو هستند مردم از تو محروم

بگو عریان شدن یک فکر عالی است!
مدرن و موجب رشد و تعالی است

و ذبح گوسفندان جاهلانه است
دلم می سوزد آری! ظالمانه است

اگر زیبا، کلامت را بگویی
بیابی نزد مردم آبرویی...

رسید اکنون زمان عیش و مستی
بدان دیگر تو روشن فکر هستی


محمد حسین فیض اخلاقی | دوره ششم آفتابگردان ها

13 شهریور 1396 1071 0 2.5

فانوس

ندید
غرق شد آهسته
تنم میانِ نگاهِ عمیقِ اقیانوس.
ولی شبی 
به هوایم
تمام ساحل را
دوید با فانوس

و اشک تلخ مرا 
در لباس مروارید
درون جعبه 
کنار جواهراتش ریخت
چقدر بغض که از من
به گوش خود آویخت

هنوز در ریه هایم
هوای گیسویی ست
و در اتاق گلویم 
صدای موسیقی ست

غروبی از پاییز
که ایستاده پر از ابرهای روز نخست
منم که پنجره اش را 
به گریه 
خواهم شُست.


علی مردانی | دوره سوم آفتابگردان ها

12 شهریور 1396 873 0 5

از قفس تا قاف

از قفس تا قاف

پا به راه شد ساک ات ، چشم من به ایوان بود

ساعت از نفس افتاد ، عقربه شتابان بود

آسمان ، شد آیینه ، محو در تماشایت

روی دست هر ابری ، یک پیاله باران بود

تا که بوسه زد قرآن ، بر لبت شدم آرام

گرچه پشت لبخندم ، بغض شهر پنهان بود

در دل حرم گفتی ، شب دوباره زد خیمه

رفتی و چه فانوسی در دل تو تابان بود

شک ندارم آوازت ، در قفس نمی گنجید

این پرندگی تا قاف ، بر تو سخت آسان بود

باد ، با خودش هر شب ، زوزه ی تفنگ آورد

کوچه بعد تو نقشی ، از حصار زندان بود

هر چه قمری و گنجشک ، سمت شانه ات کوچید

حسرت نرفتن ها ، باز با درختان بود

خنده ی بهار آخر ، روی چادرم خشکید 

برف روی گیسویم ، پیکی از زمستان بود

در مشام گلدان ها ، بوی خون که جاری شد 

قاصدک خبر آورد ، قصه اش پریشان بود

آسمان  ،شد آیینه ، ابرها که صف بستند

مستطیل خیسی بر ، شانه ی خیابان بود......

 

# افسانه_سادات_حسینی 

#شعر _دفاع


افسانه سادات حسینی | دوره ششم آفتابگردان ها

11 شهریور 1396 895 0 5

برای شهید محسن حججی...

شطرنج بی معنی ست،

شطرنج بی معنی ست

سرباز ها اینجا

هر سو که میخواهند می تازند

با ان تفنگ بیم ساز

               ان سو...

باشاخه گل

          این سو...

 

سربازها اینجا

قلب تعلق را

بر ان سپید و ان سیاهی ها

بر ان طرف ها

   این طرف ها

بر

رنگ تعلق چیره می دانند..

 

شطرنج بی معنی ست

شطرنج بی معنی ست

سربازها اینجا

در انتهای راه

شاهانه می میرند...

نه 

     انتهایی نیست

سربازها اینجا 

نمی میرند...!

 

#نیمایی


مهدی حق طلب | دوره سوم آفتابگردان ها

10 شهریور 1396 1293 0

در هوا پیچیده آوازی پر از هشدارها


در هوا پیچیده آوازی پر از هشدارها
بر سرم میریزد آواری پس از آوارها

بس که چرخیده ست دور من کلاف زندگی
درنمی آرم سر از پیچیدگی کارها

باید از حالا کمی هم چشم ها را بشنوم
چشمهایی را که میگویند از پندارها

تا نماز قبله شیطانی ام را نشکنم
ناگزیرم بشکنم هر توبه ای را بارها

من که از تقویم ها چیزی نفهمیدم ولی
سال را نو می کنم در حسرت دیدارها

ای مسیحا،کارعزرائیل را آسان نبین
مطمئنم سخت میمیرند حیوان وارها

هرچه تنهایی پریشانم کند راضی ترم
بهتر است از زندگی با نیشخند مارها

#الهه_صابر

@elahehsaber


الهه صابر | دوره ششم آفتابگردان ها

09 شهریور 1396 1358 0 4

عاشقانه

گفتی که تکانش نده این سنگ بزرگی ست

گفتم که نمی بازم اگر جنگ بزرگی ست

رقصیده به هر ساز تو هر روز دل من

دنیای تو کنسرت بدآهنگ بزرگی ست

بگذار که راهم ندهند از در مسجد

در دین شما عشق اگر ننگ بزرگیست

دلتنگ دویدم به کناری نرسیدم

افسوس که دنیا قفس تنگِ بزرگی ست

-----

شستی همه ی عمر ولی پاک نشد، عشق

بر دامنِ دل لکه ی کمرنگِ بزرگی ست


میترا سادات دهقانی | دوره ششم آفتابگردان ها

02 شهریور 1396 1367 0 4

غزل


اربابی و خوشحالم ازین حلقه به گوشی!
کس دیده غلامی بکند فخر فروشی؟
قصر است تمامیت تو فخر و جلال است
ماییم ب دنبال تو با خانه به دوشی
"تا کی به تمنای وصال تو یگانه"
تا کی تو چنین با دل ما سخت و چموشی؟
شمعیم و دل آزرده و جان سوختگانیم
غم عادتمان داده به پیری و خموشی
زهر است هر آن جام که از دست تو خوردم
شهد است همان جام تو آن را که بنوشی....
کو جای تعجب من بی نام و نشان را
بر عشوه ی یک دختر زیبا بفروشی...؟!
من حوصله ی زخم ندارم به گمانم
از اینهمه بی حوصلگی چشم بپوشی
ای عشق روا نیست به والله روا نیست!
در مسند آزار من اینگونه بکوشی!

#آرزو_کبیری_نیا 


آرزو کبیری نیا | دوره ششم آفتابگردان ها

30 مرداد 1396 1576 0 3.8

آخرین نگاه!

در خاطرم دارم نگاه آخرت را
یادم نرفته آن سرِ بی پیکرت را

از خاطرم هرگز نخواهم برد، هرگز...
مردانگی های تو و همسنگرت را

روی زمین جای تو و امثالِ تو نیست
پرواز کن، بگشای بالت را، پرت را

سربند سبزت واقعیت داشت، وقتی...
کردی فدای سرورت آخر سرت را

حتی نگاه آخرت هم حرف میزد
فریاد زد چشمان پاکت باورت را

#طاهره_اباذری_هریس

تقدیم به همه ی شهیدان و خونِ پاکِ شهدای جوانِ وطنم...
به #شهید_محسن_حججی 


| آفتابگردان ها

28 مرداد 1396 1102 0 1.94

برای شهید مظلوم محسن حججی


تو میرسی و جهان بی قرار خواهد شد
زمین به یمن تو آیینه دار خواهد شد
یقین که راه درازیست راه عشق ولی
پیاده هرکه بیاید سوار خواهد شد
رسیده اند به شهر ابرهای بغض آلود 
و گریه ها همه بی اختیار خواهد شد
همیشه عشق گلوی بریده میخواهد
وگرنه قصه ی عشق آشکار خواهد شد
شبیه کوه بلندی و از بلندیِ کوه
هزار چشمه ی خون آبشار خواهد شد
تو میرسی و درختان سیاه میپوشند
دوباره سینه ی دنیا مزار خواهد شد
نگاه کن که نگاهت غرور انگیز است
نگاه میکنی و شاهکار خواهد شد
گرفته است زمین را دوباره بوی گلاب
که با همین گل پرپر بهار خواهد شد
آرزو کبیری نیا


آرزو کبیری نیا | دوره ششم آفتابگردان ها

27 مرداد 1396 1286 0 2

خودم برای دل خود سیاه می پوشم

شبیه چشمه _ولی بیت بیت_ می جوشم
که مدتی ست روان نیست روح مغشوشم

همین که شیوه ی شعرانگی گرفتم، آه
روند زندگی از اصل شد فراموشم

خدا نخواست سرم داد مرگ را بزند
و چند قطره جنون ریخت در سر و گوشم

همین خوش است که با اینکه رد شدی از من
هنوز ردّ تو مانده ست روی آغوشم

غمت تمام مرا از تن خودم کنده ست
که خود قبای برازنده ای ست بر دوشم

کسی که نیست عزادار مرگ قلب کسی
خودم برای دل خود سیاه می پوشم

"محمدجواد قیاسی"

محمدجواد قیاسی | دوره ششم آفتابگردان ها

20 مرداد 1396 1769 0 2.93

برای تویی که نخواستی

ای آنکه من ندیده پسندیده ام تو را
شاید هزار مرتبه هم دیده ام تو را

آری هزار مرتبه در خواب های خوش
هم دیده هم ندیده پسندیده ام.تورا

شاید که من به خواب چنین دیده باشمت:
چونان شکوفه بوده ای و چیده ام تو را

اصلا چرا شکوفه؟ تو آن بوته ی گلی
که من تو را نچیده و  بوییده ام تو را

بگذار اعتراف کنم ، من که بودم و
با چشم شاعرانه کجا دیده ام تو را :

آزر منم که با تپش دست های خویش
از مرمر خیال تراشیده ام تو را

آنگاه گوشه ای که هراس تبر نبود
با سینه ای دریده پرستیده ام تو را

#محمد_صفری


محمد صفری اقدم | دوره پنجم آفتابگردان ها

17 مرداد 1396 1532 0 4.2

سلفی حقارت (دو رباعی طنز)

هر چند فقط طنز به هم هدیه کنیم
بر خنده و بر مطایبه تکیه کنیم

با این همه، از زشتی رفتار شما
ماندیم بخندیم و یا گریه کنیم؟!

 

***              ***                 ***

 

اینقدر نگویید بد است، این خوب است
عکس از فدریکاست... زنی محبوب است!

سلفی، سلفی، دوباره سلفی، چون او
مانند "حمید" از ژنی مرغوب است!

#حمیدرضا_عارف


محمد حسین فیض اخلاقی | دوره ششم آفتابگردان ها

17 مرداد 1396 1158 0 1.94

تحفه ی شاعران فقط شعر است...!

"تحفه ی شاعران فقط شعر است...!"


عقربه روی هشت وُ من قلبم؛
می طپد در هوایتان آقا!
کفتر جلدتان شده ست این دل؛
می زند پَر برایتان آقا!

من همان شاعرِ غریبم که...
دستم از هرچه جز غزل خالیست
زایر مشهدِ شما بودن...
قسمت ما نبوده ده سالیست.

روسیاهی که یادتان کرده؛
تا زمین خورده وُ کم آورده...
بر درِ خانه ی شما دائم؛
یک بغل غصه وُ غم آورده...

آنقَدَر گفته ام براتان شعر،
کرده ام خسته من شمارا هم!
دائما میشوم مزاحم که...
یادتان باشد این گدا را هم!

هرشب این ساعت این حوالی ها...
می کنم زمزمه سلام آقا
می دهد پاسخی به نوکرهاش..
مثلِ آقایِ من کدام آقا!

گرچه قسمت نشد حرم باشیم...
از همین راهِ دور هم خوب است
گوشه چشمی نظر کنید آقا..
حالِ مارا که دائم آشوب است

قصه ی مور با سلیمان شد...
شعرِ هذیانیِ من آقا جان!
برگ سبزیست تحفه ی درویش...
حسِ عرفانیِ من آقا جان!

بیت هشتم شد هشتمین خورشید...
دست خالی بَرَم نگردانی
من کم آورده ام مرا دریاب...
شاد کن دل به هر چه می دانی!

#طاهره_اباذری_هریس

 

تقدیم به ساحت مقدس شمس الشموس و غریب الغربا، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام


| آفتابگردان ها

12 مرداد 1396 890 0 2
صفحه 17 از 29ابتدا   قبلی   12  13  14  15  16  [17]  18  19  20  21  بعدی   انتها