ﺳﻪشنبه, 28 فروردین,1403 |
خاطرات آفتابگردانی
جمعه است و متعلق به آقا امام زمان(عج) ۲۷ مرداد ماه ۱۳۹۶ ما را به دلفیناریوم برج میلاد آورده اند اما شوقی ندارم! از همان روزهایی است که دلم بی دلیل گرفته است. قرار است امشب ما را به معراج شهدا ببرند. شب شعری را برای بزرگداشت مقام شهید حججی تد...
چهارشنبه، 01 شهریور 1396 - 20:58
گفتند بروید طبقه چهارم، اتاق تکمیلی‌ها. هاج و واج همدیگر را نگاه کردیم. هیچ کس نمی‌دانست اتاق تکمیلی ها یعنی چه. انتظار داشتیم مثلا" بگویند این کلید را بگیرید و مثل سال‌های قبل بروید طبقه دوم یا سوم. یا این که بگویند بیایید از این لیست انتخاب کن...
دوشنبه، 30 مرداد 1396 - 13:34
شاعری که بدقول نشد...!
خاطره ای از طیبه عباسی از اعضای دوره چهارم آفتابگردانها در حاشیه دیدار شاعران با رهبر انقلاب(مد ظله العالی): گفتم نمی توانم از او چنین درخواستی کنم. گفت بیچارگی یعنی اینکه به محضر ولی خدا برسی و دست خالی برگردی. گفتم صدایم به صدایش نمی رسد گفت تو ...
چهارشنبه، 24 خرداد 1396 - 21:49
شبی شیرین و دیداری دلنشین/ هدیه سادات طباطبایی
یادداشتی بر دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب: در دنیای شعری ام خیلی وقت بود که چشم انتظار این اتفاق مبارک بودم. آرزویی که در بیست و شش سالگی ام و در روز تولد جدّم، امام حسن مجتبی (ع)، یعنی نیمه رمضان ۱۴۳۸ به شیرین ترین اتفاق زندگی شعری ام بد...
ﺳﻪشنبه، 23 خرداد 1396 - 12:00
آن شاعر خاص!
رشتۀ دانشگاهی‌ام ادبیات است؛ اما حجم درس‌ها و پایان نامه و... اجازه نمی‌داد برای شعر وقت بگذارم. به‌طورکلی مدتی بود که از شعر فاصله گرفته بودم. گاهی در روضه‌ها و مراسم‌های مذهبی تلاش می‌کردم فکرم را از درس خالی کنم و شعر بگویم؛ اما این کار من را راضی...
یکشنبه، 31 اردیبهشت 1396 - 21:43
وقتی آفتابگردان شدن خودش در خانه آدم را بزند!
اگر اشتباه نکنم سال 91 بود و من 17،18 سال بيشتر نداشتم. آن زمان، دورۀ آموزشی شعر آفتابگردان‌ها هم تازه اولین تجربۀ خود را پشت سر گذاشته بود و مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، در تدارک دورۀ دوم بود. آن زمان شناسایی شاعران شهرستانی، کار سختی بود؛ اما ان...
پنجشنبه، 07 اردیبهشت 1396 - 14:04
از مصاحبه تا گواهی پایان دوره
فاطمه سادات مظلومی از دوستان من وعضو دورهٔ آفتابگردان‌ها بود. شهرستان ادب را او به من معرفی کرد. جلسات انجمن صبح را شرکت کردم و اولین غزل جدی‌ام را برای آقای عرفان‌پور خواندم. «سپاهی نیست با من پادشاهی زار و ویرانم» هم شعرم را نقد کردن...
پنجشنبه، 24 فروردین 1396 - 23:15
نشانی شهرستان ادب را خواهم داد!
آدمیزاد است دیگر! گاهی وقت‌ها خودش را می‌بیند که یک گوشه‌ نشسته، در خلسه‌ای فرو رفته و چند بیتی افاضه کرده است؛ آن وقت می‌گوید: «حکماً بنده حافظ دوران هستم و رسالتی روی دوشم سنگینی می‌کند و...». در این زمان‌‌هاست که باید چمدانت را برداری،...
جمعه، 04 فروردین 1396 - 13:00
ایمیل بی موقع!
تازه متوجه شده بودم به شخصی که شعر می‌گوید، می‌گویند: شاعر! با همین دودوتا، چهارتا کم‌کم نتیجه می‌گرفتم لابد من هم شاعرم. چون شخص که هستم و شعر هم که می‌گویم! در همین حال و هوا بودم که فهمیدم یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز هم شخص است و هم شعر می‌گو...
جمعه، 20 اسفند 1395 - 10:35
وقتی مادرها شاعر می شوند!
با یک دست گوشی موبایل را گرفته‌ام و با دست دیگرم فاطمه‌سادات را تا از پله‌های بانک نیفتد. پشت گوشی می‌گویند: «ساعت سه و نیم آقای عرفان‌پور برای مصاحبه تماس می‌گیرد.» من و همسرم با حالتی برزخی از در بانک بیرون می‌آییم. همسرم به خاطر وام...
جمعه، 22 بهمن 1395 - 10:08
صفحه 2 از 3ابتدا   قبلی   1  [2]  3  بعدی   انتها