ﺳﻪشنبه, 29 اسفند,1402 |
گلچرخ
افسردگی بهاری
چند هایکو ژاپنی با ترجمۀ منصوره محبی
▪️啓蟄やコロナウイルス蔓延りて بهار، هنگامه رستاخیز حشرات و هجوم کرونا ویروس رسیده است. 青き踏むコロナ蔓延る街を避け از رفتن به شهر بپرهیز که کرونا در بهار، چون سبزه بر زمین قدم نهاده و در شهر پراکنده شده. 「ひとはく」の園に野遊びコロナ避け از کرونا برحذر باش که برای تفریح ...
یکشنبه، 18 خرداد 1399 - 02:08
دشمن چرا فکر کرده است خون تو تاوان ندارد؟
شعری از ریحانه کاردانی
از کشته اش هم بترسید، این مرد پایان ندارد مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد دل های ما مُلک او شد، جان های ما سرزمینش این سرزمین بهار است، اینجا زمستان ندارد ما التیام از که جوییم؟ ما از که مرهم بخواهیم؟ جز روضه فاطمیه،...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 13:03
عزا بس است دلا! باید از قیام بگویم
شعری از سیده فرشته حسینی
هزار بار شکستم که یک کلام بگویم که در وداع تو امشب به تو سلام بگویم سلام! صورت خونین ! سلام دست بریده ! سلام جسم مقطع ، من از کدام بگویم مرید راه ولایت ، شهید حضرت زینب اجازه هست برایت از ازدحام بگویم ... چه روضه ایست...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 13:00
دل ندارم بخوانم از اخبار، خبر پر کشیدن او را
شعری از میترا سادات دهقانی
دل ندارم بخوانم از اخبار خبر پر کشیدن او را آه مردم! چگونه می بینید عکس ِ در خون تپیدن او را؟! او که بر شانه های محکم او تکیه می داد هر پریشانی او که هرگز ندیده است جهان، روی زانو خمیدنِ او را خون او جوهر است و پیغامی می نویسد ب...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:57
وعده گاه تو سرزمین عراق، وعده گاه تو کربلا بوده است
شعری از الهام عظیمی
وعده‌گاه تو سرزمین عراق، وعده‌گاه تو کربلا بوده‌ست از ازل قرعه‌ات به نام حسین، خون جوشندۀ خدا،‌ بوده‌ست اسم تو اسم حضرت قاسم، رسم تو رسم حضرت عباس ذکر «احلی من العسل» سردار با لبان تو آشنا بوده‌ست زنده‌تر می‌شوی و می...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:54
هنوز با همه شهرت جهان تورا نشناخت
شعری از عاطفه جوشقانیان و راضیه جبه داری
هنوز در پی حال و هوای کودکی ام عجین شد اسم تو با ماجرای کودکی ام تو را شناختم از قصه های عاشورا شبیه توست اگر کربلای کودکی ام همیشه مادرم از قهرمانی ات مبگفت و قصه های تو شد لای لای کودکی ام _خدا کند که قوی مثل حاج قا...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:51
«قاسم» رسیده است به احلی من العسل
شعری از محمد سجاد حیدری
دیدیم اگر ز رفتن تو داغِ تازه‌ای پیداست در شهادتت آفاقِ تازه‌ای ای سوگ سرخ در شب تاریک ما بیا ما زنده‌تر شدیم، به تبریک ما بیا باید دوباره خاطره‌ها را مرور کرد تاریخ را به گریه‌ی بی‌حد نمور کرد بر مصطفی اگر چه غم حمزه...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:49
شعری از سجاد نوابی
سخته بخوام چیزی بگم اما چیزی نگم از بغض جون میدم حالا می‌فهمم واسه چی هرشب هی پشت هم کابوس می‌دیدم کابوس می‌دیدم که تو غربت یه دسته کرکس راتو می‌بنده از خنده‌ی کفتار می‌ترسم تو خواب من کفتار می‌خنده می‌دونی حتی گفتنش...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:45
مردی که تنهایی علم برداشت
شعری از سجاد نوابی
سخته بخوام چیزی بگم اما چیزی نگم از بغض جون میدم حالا می‌فهمم واسه چی هرشب هی پشت هم کابوس می‌دیدم کابوس می‌دیدم که تو غربت یه دسته کرکس راتو می‌بنده از خنده‌ی کفتار می‌ترسم تو خواب من کفتار می‌خنده می‌دونی حتی گفتنش...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:45
خوش است آیین سر به داری...
شعری از فائزه زرافشان
نوشت با خون که《ضاقَ صدری》، نوشت با او قرار دارم که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی‌شمار دارم چه شام پر نور رازگونی، چه فصل سرسرد واژگونی که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم...
یکشنبه، 15 دی 1398 - 12:42
صفحه 1 از 3ابتدا   قبلی   [1]  2  3  بعدی   انتها