پنجشنبه, 09 فروردین,1403 |

همین که بگویی «شهریار» | یادداشتی از علی داودی

27 شهریور 1395 10:00 | 0 نظر | 3369 بازدید | امتیاز: 1.95 با 30707 رای
همین که بگویی «شهریار» | یادداشتی از علی داودی

شهرستان ادب: در سالروز درگذشت زنده‎یاد استاد محمدحسین بهجتی تبریزی «شهریار» و روز شعر و ادب فارسی یادداشتی می‌خوانید از شاعر و منتقد گرامی علی داودی. سرایندۀ مجموعه شعر «گاهی حواست نیست» در این یادداشت به موضوع اقبال شهریار و نیز تناسب نامگذاری روز شعر و ادب فارسی با تاریخ درگذشت شهریار پرداخته است.

 

به بهانه سالروز شهریار و روز شعر و ادب فارسی 

اگر یکی از دستاوردهای ظهور ماشین و مدرنیته را تولید انبوه شاعران قلمداد کنیم اغراق و اجحافی نباشد. چرا که امروزه شاعر از همه نمونه داریم. شاعران اصل شاعران کپی. شاعران کپی کپی! کپی از سنت کپی از ترجمه کپی از عرب از ترک از آمریکای لاتین. کپی نوآور کپی نو کهن. اما شاعر اصیل؟؟ البته که زمین از حجت خالی نیست اما النادر کالمعدوم!

از اینهمه شعر کوتاه و بلند و منظومه و مانیفست و کودک و ترانه و سپید و سیا و غزل و مدرن و پست مدرن و ژانرهای هنری ابداعی و من‌درآوردی، چند بیت دستگیر زندگی و حال و نگاه و تفکر ماست و به زبان خودمانی در زندگی ما حل شده؟ حجم اینها در حکم آب قلیلی است که به طهارت ماشین عظیم الجثه مدرنیته کفایت نکند.

سوالی جدی است که هر یک از ما به عنوان شهروندان سرزمین گل و بلبل چند شعر چند بیت حفظیم؟

 حتی خود ما (که همه شاعریم) نه از دیگران که بعضا شعرهای خود را هم حفظ نیستیم. و آنچه در حافظه داریم عمدتا از حافظ است که حافظ ذهنیت فرهنگی ماست و حافظانه است یعنی چیزی شبیه شعرهای شهریار!

**


شهریار را همه می‎شناسند همین که بگویی «شهریار» می‎گویند «علی ای همای رحمت» تو چه آیتی خدا را؟...

معمولا جوانترها از این دست شعر را دوست دارند که:
«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»

اما آنها که استخوان‌خردکرده عشقند با حس و حال و اجرایی تماشایی تکرار میکنند:
«تو بمان و دگران وای به حال دگران»

دردکشیده‌های غربت میخوانند:
«تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم»

و پیران پندآموز می گویند:
«در دیاری که در او نیست کسی یار کسی»

و وعاظ بر منابر این نکته را گوشزد م‎یکنند:
«کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی»

در حلقه رندان و جمع لوطیان هم بیتی مشهور افتاده است:

«جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را»

حتی در و دیوار پادگا‌ن‌ها و سربازخانه‌ها نیز بیگانه با شعر نیست آنجا که می آید:
«از زندگانیم گله دارد جوانیم»

و تازه اینها جدا از شاهکار «علی آن شیر خدا شاه عرب» است:
«آن دم صبح قیامت تأثیر
حلقه در شد از او دامنگیر»

و با بیتی اینچنینی: 
«چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟»

به حیدربابا و شعرهای ترکی شهریار کاری ندارم که آنجا دیاری و شهریاری دیگر است. باری همه این شعرهای مشهور و بسیاری شعرهای دیگر که در حافظه داریم و میخوانیم از شهریار است. 


***


اما با توجه به مقدمه و وفور شاعران چرا شهریار؟ به راستی در شعر او چه رمزی نهفته است و چه رازی است که  اینگونه شعرش همه‌گیر شده و هر گروه و طبقه در هر سن و سالی چنین باشوق و ذوق شعر او را می‌خوانند و به خاطر می‌سپارند؟ 

مسلما عامل این اتفاق بیش از یکی است و می‌توان در حوزه‌های مختلف بحث کرد. 

مثلا می‌شود از شرایط اجتماعی او سخن گفت. از سابقه و خاندان او. 
می‌توان تحصیلات او را بهانه اعتبار دانست.

یا از رزوگار تاریخی وی یاد کرد که مشروطه را از نزدیک دید و لمس کرد.

اگر حشر و نشر با بزرگان پایتخت باعث شهرت او شد به همان نسبت می‌توان گریز از مرکز را عاملی موثر دانست.

اگر شعر مذهبی را دلیل توفیق شهریار معرفی کنیم شعر عرفانی یا حتی سیاسی او چه می‌شود.

اگر بگوییم در شعر فارسی مقلد حافظ است شهریار ترک را ندید گرفته‌ایم.

به هر روی شهریار شاعری است که همه اینها که گفتیم و نگفتیم در مورد وی صدق می‌کند. 

فردی اینچنین جامع که آمیزه‌ای از هوش و ذوق و هنر و معاشرت و بزرگ‌زادگی است به خودی خود اعتباری است 

اما آن عنصر یگانه و کیمیا که برای رقابت با یلان و بزرگان میدان فراخ شعر فارسی لازم است چیزی فراتر از این عظمت و اعتباریات است. گوهری والا که به همه حالات او جلایی خاص می دهد و آن؛ دل‌شکستگی و ناامیدی شاعر از معادلات دنیاست و متقابلا ایمان و باور به اصالت روحی انسان.

به راستی این باور کودکانه و شاعرانه است که شهریار را همنشین صمیمی خانه‌ها و خشت‌ها کرده است.

 از جایگاه این ایمان و با پشتوانه آن، چه آسان می‌توان سخن گفت برای همه . لذا می‌بینیم که شهریار در همه‌جا هست و برای هر طیف و طبقه‌ای حرفی و سخنی دارد؛  از مضامین عام همیشگی مثل عشق، غم، تنهایی، گذشت عمر، حب وطن تا مسائل مقطعی و روزمره.

بر همین صمیمیت همه چیز در شعر شهریار منعکس است و در شعرش همگان به سهمی حضور دارند. از عارف و عامی تا عاشق و عاقل. و او از نظرگاهی بلند جهان را می‌بیند و می‌سراید چنان که همه شعرای بزرگ برای ما و اینچنین شعر از پس شعر می‌آید و می‌رود و حوادث روزگار را با مسائل ماندگار در ادبیات پیوند می‌دهد.


,
تصاویر
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.