پنجشنبه, 06 اردیبهشت,1403 |

نقد مکتوب شعر رویا باقری

شاعر: رویا باقری

04 آذر 1396 14:55 | 0 نظر | 1307 بازدید | امتیاز: 4 با 2 رای

چه شد که عشق پریشان شد از ندیدن ما؟
و قصد کرد دوباره به برگزیدن ما
درخت کوچک تو مرده است، رود بزرگ!
دگر چه فایده دارد به هم رسیدن ما؟
من و تو در دو مسیر جدا رها شده‌ایم
نمی‌رساند ما را به هم دویدن ما
برای عشق، جهان یک حریف می‌طلبید
کسی نبود و بنا شد به آفریدن ما
من و تو از هر راه نرفته برگشتیم
شبیه دل بستن بود دل بریدن ما
رها شدیم شبی از حصارها و کسی
نبود خوشحال از لحظۀ پریدن ما
برای دیدن ما در عذاب بود فقط
اگر که شاد شدند از نفس کشیدن ما
من و تو قلب جهانیم و چشم دوخته است
جهان همیشه به آرامش تپیدن ما

درخت خشک خودت را مجاب کن ای رود!
بگو که فایده دارد به هم رسیدن ما

نقد:
یک- سخنران‌ها خوب می‌دانند که یکی از بهترین شیوه‌های آغاز خطابه، پرسش است. ما با پرسش، مخاطب را به تکاپوی فکری و در نتیجه همراهی با خود وادار می‌کنیم. شاعر در این غزل، خواسته یا ناخواسته بهرة خوبی از این شگرد برده است. آغاز هر شعر، به اندازة سردر و ویترین یک بنا اهمّیت دارد؛ می‌تواند برای ورود رهگذران جاذبه ایجاد کند یا رغبت به ورود را در دل آنان بکُشد.
دو- این شعر، سرشار از امیدواری و نومیدی متناوب است. ابتدا عشق را می‌بینیم که برای به هم رساندن دوبارة عاشق و معشوق دلتنگ شده، سپس شاعر به این نتیجه می‌رسد که این به هم رسیدن، بی‌فایده است و حتّی دویدن هم آن دو را به هم نمی‌رساند... و بالأخره در آخر غزل، شاعر دوباره احتمال به هم رسیدن یا مفید بودن به هم رسیدن را مطرح می‌کند. برای دیدن نمونه‌ای والا از این‌گونه امیدوار شدن و ناامید شدنِ متناوب شاعر، می‌توانید سری هم به غزل «زنی که صاعقه‌وار آنک، ردای شعله به تن دارد»ِ زنده‌یاد حسین منزوی بزنید. 
سه- شاعر تلاش کرده با شخصیت‌پردازی در بیت‌های دوم و آخر، به غزلش فرم و جهت ببخشد. هرچند بدون حضور «درخت و رود» هم می‌شد تخاطب این غزل را مونولوگی عاشقانه دانست. اگر از من بپرسید، می‌گویم «رودخانه و درخت» شخصیت‌های مناسبی برای این غزل نبوده‌اند و اکنون از فضای کلّی شعر جدا افتاه‌اند. چرا؟ برای من به عنوان مخاطب، سخت است که بقیة ویژگی‌های عاشق و معشوق این غزل، مانند «دویدن»، «از راه برگشتن»، «از حصار رها شدن»، «پریدن»، «نفس کشیدن» و «تپیدن» را به شکل عینی بر درخت و رود تطبیق بدهم. 
چهار- زبان این شعر گرچه صمیمی ا‌ست امّا به باور من ناهمواری‌هایی هم دارد. عمدة این ناهمواری‌ها -که تنها به سه نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنم- به خاطر فاصله گرفتن از نُرم عادی کاربرد زبان، لطمه زدن به وجه موسیقایی شعر (منظورم اختلال وزن نیست؛ گوش‌نواز نبودن است) و بی‌وسواسی در انتخاب کلمه رخ داده است. به عنوان مثال، من جا خوش کردن «و» در آغاز مصراع دوم را به لحاظ آوایی نمی‌پسندم. همین‌طور در مصراع هفتم، «یک» اصلاً خوش ننشسته است؛ مخصوصاً با عنایت به جمع بودن «ما»ی ردیف. در سطر سیزدهم هم به گمانم گرچه حضور «فقط» لازم است، امّا جایش آنجا نیست.
 

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.