جمعه, 10 فروردین,1403 |

نقد مکتوب شعر حسین خسروی

شاعر: حسین خسروی

20 آبان 1397 19:07 | 0 نظر | 1197 بازدید | امتیاز: با 0 رای

به دریا می‌زنم کنعان و شاید نوح برگشتم

سر پیری از این گمراهی مکروه برگشتم

منم موجی که خواهم مرد سر بر سجدة ساحل

چه غم باشد اگر این بار هم مجروح برگشتم؟

صوابم شد گناه و توبه‌هایم توبه می‌خواهد

به گرد کعبه گشتم تاجر و بی‌روح برگشتم

شبی در گوشة مسجد نشستم، چای نوشیدم

و در غفلت به سوی خانه با اندوه برگشتم

به پای خویش افتادم شبیه چشمه و رفتم

عجب باشد اگر روزی به روی کوه برگشتم

 

نقد:

لابد می‌دانید که استعمال «ردیف» در شعر کلاسیک، چیزی است که شعر فارسی به عروض وام‌گرفته‌شده از شعر عرب افزوده است. یکی از نقدهایی که از حدود یک سده پیش، از جانب شاعران نوپرداز و نظریه‌پردازان ادبی پشتیبان آن‌ها نسبت به شعر طیف شاعران کهن‌سرا به گوش می‌رسد، این است که شاعر کلاسیک‌سرا با انتخاب ردیف در بیت نخست، ناگزیر، امتداد شعر و سخن خود را در جادّه‌ای خاص می‌اندازد و امکان عدول از آن و پرواز دادن ذهنش به راه‌های دیگرِ سخن را از خود سلب می‌کند و دایرة احتمالات مضمون‌پردازی‌های خود را هم ناچار محدودیت می‌بخشد. امّا اگر منصف باشیم، باید بپذیریم که این دست‌آورد ایرانی، به همان اندازه که ممکن است دست و پای شاعر را در مقیّد کردنش به یک فاز مشخّص از سخن ببندد، امکاناتی هم به شعر اضافه می‌کند. یکی از این امکانات، کارکرد فرمی ردیف است؛ تعیین مرزی از گسترة شعر که کلّیت آن شعر در آن معنا می‌یابد. در شعر آقای خسروی، فعل «برگشتن» در مقرّ ردیف سطر نخست، همین کارکرد را تا حدود زیادی ایفا کرده است. به این معنا که قلمرو مضمونی کلّ شعر را «سودای بازگشت» رقم زده است. از چاشنی‌های زیبایی‌بخش شعر، و استعدادهای بالقوّه‌ای که می‌تواند درگاه ورودی شعر (یعنی نخستین سطر و اوّلین بیت آن) را رستگار کند، همین تکنیک ظریف تأویل است؛ تأویل به معنای به اوّل برگرداندن کلّ شعر و فراخواندن محتوای کلّی آن به مرور بن‌مایة نخستین فراز. از این حیث، باید به ناخودآگاهِ پخته و تربیت‌شدة شاعر این غزل آفرین گفت که احتمالاً بدون هوشیاری در آنِ سرایش، این فنّ لطیف را به کار بسته است.

حکایت کلّی غزل، حکایتِ مؤمنی‌ است سرشار از احساس گناه امّا امیدوار به بخشیده شدن و «برگشتن». در این گفتمانِ درون‌دینی، ارجاع تلمیحی به روایات ادیان سامی، باز نشانة زیرکی درونی‌شدة شاعر است. نخستین تابلوی پیش روی ما در لحظة ورود به شعر، کنعان (پسر عصیان‌گر نوح یا به روایتی نوادة او) است که به «دریا» می‌زند. دریا که هم‌زمان هم توفان و هم خلاف جهت قلّة کوه را برای دانندگان آن داستان تداعی می‌کند، به تنهایی بار چندلایه کردن معنای شعر را بر دوش کشیده است؛ از سویی دل به دریا زدن و هرچه بادا باد را، از سویی با دل و جان پذیرا شدنِ غرق شدن در توفان را، و از سویی پشیمانی از پناه بردن به قلّة کوه -این منجیِ قلّابی - را. اشاره‌ام بر واشکافی این لایه‌ها از باب ستودن واژه‌گزینی و تأکید بر وسواس در گزینش واژگان ا‌ست که می‌توانند ژرفایی هرچه بیشتر به معناهای سادة شعر بدهند و ظرفیت‌های خفتة آن را بارور کنند. نباید از نظر دور داشت که ما حضور «کوه» را در نخستین بیت غزل، بدون اشارة مستقیم به آن، و تنها از راه تداعی تلمیح درمی‌یابیم. طرفه آنکه شاعر، تجلّی واژگانی کوه را آن هم در جایگاه ممتاز و برجسته‌ای چون قافیه، برای تمهید فرمی شعرش در واپسین بیت غزل در آستین نگه‌داشته است. از میان نکات بسیار دیگری که می‌توان دربارة این شعر گفت، حیفم می‌آید لااقل به یک مورد دیگر اشاره نکنم؛ توجّه به استفادة شاعر از دو کاربرد «برگشتم»؛ یکی در معنای ماضی و دیگری با افزودن پیش‌آیندِ «شاید» در معنای «شاید برگردم». این نکته‌ای آموختنی ا‌ست که گاه می‌توان برای پرهیز از ملال مخاطب، به ظرفیت‌های این‌چنینی ردیف هم گوشة چشمی داشت.

 

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.