چهارشنبه, 05 اردیبهشت,1403 |

به دریا نوردان شهید کشورم

| 1741 | 0

شعری از افسانه سادات حسینی

به دریا نوردان شهید کشورم در حادثه نفتکش سانچی

قهرمانم دل بزرگی داشت 

رسم پروانگی بلد شده بود

هی خودش را به آب و آتش زد

از خودش بی ملال ، رد شده بود

 

قهرمانم سیاوشی گمنام

در دل شعله های سرکش بود

ماند از او شکوه ققنوسی

بین خاکستر و تنوره ی دود 

 

قهرمانم اگرچه سوخت پرَش

آسمان را گرفت در آغوش

از زمین دل برید ، با خورشید

رفت تا بی کرانه ، دوشادوش

 

شانه اش را سراغ می گیرم 

باز از صخره های مرجانی

جستجو می کنم نگاهش را

در دل ابرهای طوفانی

 

ساحل امن نه ، بیا دریا !

غرق کن در تلاطم ات من را

باد آشفته حال ! جار بزن

این همه التماس و شیون را 

 

از خودم هاج و واج می پرسم :

آخر ِخوب ِ داستانم کو ؟ * 

آه ای موج های سرگردان !

راستی قبر قهرمانم کوووو؟؟؟؟؟

#افسانه_سادات_حسینی

#دوره_ششم_آفتابگردانها

 

* به هر فصلی غمی ، هر صفحه ای انبوه اندوهی

وطن جان ! خسته ام پایان خوب داستانت کو؟ #حسین_جنتی

Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.