جمعه, 31 فروردین,1403 |

غبطه

| 1371 | 0

شعری از سیدجعفر حیدری

آنجا که چشم خشک به تر غبطه می خورد
خورشید آسمان به قمر غبطه می خورد

 

"لا یوصَف" است عاقبت خادمین تان
بر حسن آن، قضا و قدر غبطه می خورد

 

خود را هر آنکه خرج شما کرده برده است
گویی که سود هم به ضرر غبطه می خورد

 

با روضه ها بزرگ شدیم و عجیب نیست
بر حالمان حبیب اگر غبطه می خورد

 

پایان قصه هر که به ما طعنه می زده است
بر جایگاه مان چقدر غبطه می خورد

 

هر گاه بین روضه تو اه می کشم
سر تا به پا تنم به جگر غبطه می خورد

 

باران تیر بود و سپر هر چه شد گرفت
دارد غلام تان به سپر غبطه می خورد

 

دیگر کسی پس از سر و انگشت خاتم ات
بر یک لباس کهنه مگر غبطه می خورد؟

Article Rating | امتیاز: 4.67 با 3 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.