شنبه, 01 اردیبهشت,1403 |

حبس

| 1143 | 2

شعری از امیرعباس بختیاری

از این ابهام بی پایان،از آن آغاز می ترسم
کبوتر بچه ای هستم که از پرواز می ترسم

شبيه عشق ممنوعی ، درون سينه‌ای حبسم
من آن احساس پنهانم که از ابراز می‌ترسم

منم آن تار بی‌تاری که گم شد کنجِ انباری
گلويی خسته و پیرم که از آواز می‌ترسم

تفأل می‌زنم ، اما جوابش را نمی‌خوانم
که از تعبير فال خواجه‌ی شيراز می‌ترسم

ميان گور ، خوش بودم که با لطف مسيحايی
به دنيا آمدم ، اما از اين اعجاز می‌ترسم

من از دنیا نمی خواهم بجز آرامش رفتن
از این ابهام بی پایان،از آن آغاز می ترسم
Article Rating | امتیاز: 3.29 با 7 رای


نظرات

محمدجواد قیاسی

محمدجواد قیاسی

05 اسفند 1395 06:07 ب.ظ

خیلی کارت درسته رفیق

سعید خسروپور

سعید خسروپور

06 خرداد 1396 07:08 ب.ظ

سلام
چقدر دلنشین و خوب

به نظر اگر در مصرع نخست بگید:" از این آغاز" خیلی بهتره؛ در واقع" از این ابهام بی پایان، از این آغاز می ترسم". "از آن" خوش ننشسته

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.