جمعه, 31 فروردین,1403 |

آرزو

| 1484 | 0

شعری از سعید بابائی

  •   در جدالی شگفت می خواهم مرد میدان داستان باشم
  • هر شب و روز عشق می ورزم تا در این قصه جاودان باشم
  •  
  • در جدالی شگفت با «کینه»، در جدالی شگفت با «تزویر»
  • دوست دارم که بی ریا باشم، دوست دارم که مهربان باشم
  •  
  • بر لب کودکی که در مترو دسته گل می فروخت-مصنوعی-
  • من گلِ خنده ی طبیعی را دوست دارم که ارمغان باشم
  •  
  • عشق آن لحظه ای که تب دارد دوست دارم که باشمش تبریز
  • عشق اگر خواست نصف دنیا را دوست دارم که اصفهان باشم
  •  
  • دوست دارم که در شکفتن ها، موسیقی های شاد سر بدهم
  • گل سرخی اگر که پژمرده ست: دوست دارم که نوحه خوان باشم
  •  
  • در جدالی همیشه با خویشم، در جدالم که تا شقایق هست
  • زندگی را به خنده صرف کنم، از غم و غصه در امان باشم
  •  
  • در جدالم که در نهایت راه، مثل «تختی» که مرد میدان شد
  • بنده ی زور و زر نباشم و بعد، تا جهان هست، قهرمان باشم
  •  
  • سعید بابائی
  •  
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.