جمعه, 31 فروردین,1403 |
(آرشیو ماه آذر 1395)

مصلوب

من صلیب کفرِ خویش را به دوش می‌کشم ولی
جاده‌ها
جاده‌های شهر
جاده‌های بی‌گناه شهر
چیست جرمشان که روز و شب
گام‌های خسته‌ی مرا به دوش می‌کشند؟

 

« محمدرضا حسین زاده بازرگانی »


محمدرضا حسین زاده بازرگانی | دوره دوم آفتابگردان ها

28 آذر 1395 2029 1 3.5

امشب

از فراق تو چنین در تب و تابم امشب

فکر خامی است که آسوده بخوابم امشب

 

ماه مانده است پسِ ابر و شبی دلگیر است

آسمان در طلبت کرده جوابم امشب

 

گل به گل خنده شکفته است به روی لب تو

من ولی گریه جانسوز گلابم امشب

 

کاش بودی که به یک خنده ببندی لب من

پرسشی گنگم و دلتنگ جوابم امشب

 

آنچنان محو توام هر که مرا می بیند

گوییا در نظرش عین سرابم امشب

 

رمز بی تابی من شوق تو بوده است و هنوز

من سرگشته در این عمر، حبابم امشب

 

همچنان منتظرم تا که بیایی از راه

تا در آغوش تو آسوده بخوابم امشب


سعید بابائی | دوره دوم آفتابگردان ها

28 آذر 1395 2477 6 3.67

هوار


اوکه وقت آه‌های بی‌امان
با سکوت خود
در سرم هوار می‌کند،

اوکه شب به شب
وقت بغض‌های ناگهان
-مثل کودکی جسور- 
زنگ خانه‌ی دل مرا 
می زند، فرار می کند

در دقایقی که اشک، 
کاغذ مرا 
خط خطی و تار می‌کند،
چه کار می‌کند؟

 


امیررضا یزدانی | دوره دوم آفتابگردان ها

27 آذر 1395 2266 0 4.75

شعر بداهه دختران آفتابگردان دوره پنجم

 

بداهه جمعی از آفتابگردانهای دوره پنجم (آیینه گردانها)، به مناسبت ولادت با سعادت نبی اکرم (ص)

 

 

فروغ قامت فرزانه اش كه پیدا شد
تمام عرش مزین به نام طاها شد

ستاره ها به حضورش رسيده صف در صف
و ماه خيره به او محو در تماشا شد

خراب شد همه ی کاخ های ظلم آن شب
زمین برای قدم های او مهیا شد

به یمن پا قدم او، خدای ابراهیم
شکست بتکده ها را و شرک رسوا شد

زمانه رخت سیاهی ز تن در آورد و
بهار واسطه شد، باز گل شکوفا شد

به باغ های جهان باد مژدگانی داد:
دوباره دوره ی سروی بلند بالا شد

رسید مهبط قرآن، مفسر ایمان
و آیه آیه ی «خلق عظیم» معنا شد

همان که آیه ی «والشمس» در جمالش داشت
رسید و آمدنش معنی «ضحاها» شد

كسی كه در وسط سرزمين خشك حجاز
به يمن پا قدم او بهشت برپا شد

تمام معنی رحمت در او خلاصه شده
به لطف اوست اگر چشمه ای گوارا شد

شبی به عرش خداوند رفت و بعد از آن
به جای هر قدمش یک ستاره پیدا شد

خيال روضه ندارم وگرنه ميگفتم
چه دردهای غريبی كه در دلش جا شد

عجب رسول امینی... چه ساحل امنی ...
که موج در طلبش غرق در تمنا شد

زدود از دل مردم غبار غفلت را
و لوح دل به کلامش دوباره مینا شد

نگاره های تفکر به دست اعجازِ
نگار من که به مکتب نرفت، زيبا شد

به شوق روی رسولی كه جان اديان بود
وجود زخمی دين جان گرفت و احيا شد

خبر بزرگ تر است از تحمل طاغوت:
كه چشم های «محمد(ص)» به اين جهان وا شد…

 

شاعران: سیده مریم اسدالهی، ریحانه ابوترابی، مینا شیرخان، زهرا هدایتی، مهشید مصلحت جو، عاطفه جوشقانیان، فاطمه عارف نژاد
 


سیده مریم اسدالهی | دوره پنجم آفتابگردان ها

26 آذر 1395 1536 0 4.8

برنگردی دلم از فاصله ها می شکند

بر نگردی دلم از فاصله ها می شکند
کاسه ی صبر سر حوصله ها می شکند

قسمت این است بدون تو به جایی نرسم
زیر پایم گسل زلزله ها می شکند

زلف آشفته کنی شهر به هم می ریزد
عهد بین همه ی سلسله ها می شکند

منم آن یوسف دلتنگ که بغضش چندی ست
با صدای جرس قافله ها می شکند

خواب دیدم سفر دور و درازی دارم
به گمانم قفس چلچله ها می شکند

محمد شکری فرد


محمد شکری فرد | دوره دوم آفتابگردان ها

26 آذر 1395 1502 0 5

معجون تسلی و هیاهو

شیرم من و یک گله ی آهوست نگاهت

معجون تسلا و هیاهوست نگاهت

 

موزون وخوش اهنگ وبه حق وسوسه انگیز

رقصیدن معشوقه ی هندوست نگاهت

 

هندویی و چین ریخته ما بین دو ابروت

مستعمره ی  کشور اخموست نگاهت

 

 هم شبدر باران زده ، هم خار مغیلان

 هم پونه روییده لب جوست نگاهت

 

شیرین ملس خواستنی،آخ...دلم رفت

یک ظرف پر از برگه ی آلوست نگاهت

 

دیریست دلم بلخ وبخاراست عزیزم

دیریست که چنگیز و هلاکوست نگاهت

 

مرضیه شهیدی

اسفند 93

 


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

26 آذر 1395 2739 3 4.97

قرار

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نم نم زد و شعر را رقم زد باران

در کوچه ی ما کمی قدم زد باران

او پا قدمش همیشه خیر است ولی 

این بار قرار را به هم زد باران


| آفتابگردان ها

24 آذر 1395 2288 3 5

تو را آنگونه می خواهم که باغی باغبانش را

تو را آنگونه مى خواهم كه باغى باغبانش را
شبيه مادر پيرى كه مى بوسد جوانش را

من آن سرباز دلتنگم كه با ترديد در ميدان
براى هيچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را

پريشانم؛ شبيه پادشاهى خفته در بستر
كه بالاى سرش مى بيند امشب دشمنانش را

تو در تقويم من روزى نوشتى دوستت دارم
از آن پس بارها گم كرده ام فصل خزانش را

شبى در باد مى رقصند موهايت؛ يقين دارم
شبى بر باد خواهد داد مردى دودمانش را

پرستويى كه با تو هم قفس باشد نمى ترسد
بدزدند آب و دانش را، بگيرند آسمانش را

تو ماهى باش تا دريا برقصد، موج بردارد
تو آهو باش تا صياد بفروشد كمانش را

من آن مستم كه در ميخانه اى از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر كرده باشد استكانش را

اميرعلى سليمانى


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

23 آذر 1395 9490 0 4.58

شعر

بیچاره دلم از غم جانکاه گرفته ست 
ای چاه چرا عکس رخ ماه گرفته ست ؟؟

تصویر مرا تار بکش دست زمانه !
تا آینه هم روی خودش آه گرفته ست


روحم همه ی خاطره هایی ست که مرده ست
دور جسدم را غم ارواح گرفته ست

ای قافیه ی شعر من! ای سرفه ی سیگار!
قلبم چقدر با نفس راه گرفته ست ؟!

مسروری از این هجر چو دیوانه که از آب
ماهی نگرفته ست ولی ماه گرفته است

گر رفته ای از میهن دل هیچ غمی نیست
ای شاه ! بدان جای تو را شاه گرفته ست .


اکبر قنبرزاده | دوره چهارم آفتابگردان ها

20 آذر 1395 2585 0 3

گمنام

تو می توانستی 
در اصلاندوز یا ترکمنچای 
اسبت را زین کرده 
با کلاهی پشمی 
پشت عباس میرزا باشی 
شکست هم خورده بودی اگر 
نامت، ننگی به پیشانی این قوم نمی شد.

یا می توانستی چوپانی باشی
عشقت را به رود می سپردی اگر 
پیغمبر قبیله ات می شدی.

اما تو سربازی خاکی بودی 
با لهجه ی سرد آذری 
و داغ دیده از آفتاب جنوب 
و داغ دیده از مردمی که به "قاف" تو می خندند
چون تو سیمرغ شان بودی.

خنده دار است که این روزها
قرصها
حرف های زیر زبانت را می کِشند
و نامه ات روی میز اداره ها گم می شود
امان از چرخ های ویلچر
که دیگر تاول دست هایت از شیمیایی نیست.

بلند شو پدر 
خاک لباست را بتکان 
دستی به موهایت بکش 
و راحت بمیر
تو گمنام شدی 
تا بزرگی نامت ، کمر سنگ مزار را نشکند.

 

شهریار شفیعی


شهریار شفیعی | دوره سوم آفتابگردان ها

18 آذر 1395 2475 6 4.83

در باغ و خشک و ویران، هرچند استواریم

در باغ خشك و ويران، هرچند استواريم
پايان قصه پيداست، ما چوبه هاى داريم

این باغ در زمستان، گرچه سپید پوش است
ما در عزای سروی افتاده داغداریم

چون سنگ اگر همه عمر، آيينه را شكستيم
با خويش در جداليم، از خويش در فراريم

آواره ى صحارى ، چون رودهاى جارى
بى منزليم چون باد، اينگونه در گذاريم

از خويش مى نويسيم، از بغض روزگاران
چون ابر در بهاران، بگذار تا بباريم

علیرضا گل افشان

دوره چهارم آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

14 آذر 1395 2267 1 4

ببین چگونه گرفته تو را ز من آتش؟

غزلی تقدیم به سوختگان قطار خون آلود تبریز_مشهد

ببین چگونه گرفته تو را ز من آتش؟
شده برای تو هم گور هم کفن آتش

چه شد؟ به جای صدای مسافران حرم
دویده در همه ی خلوت ترن، آتش

کدام سو بروی؟ چاره از کجا طلبی؟
گرفته است مجال گریختن آتش

چنان که سوخته جان تو و دل مردم
به پا شدست به هر گوشه از وطن آتش

چگونه باورمان شد که رفته اید از دست؟
که فاتح است در این جنگ تن به تن آتش

 

همیشه داغ پی داغ بر تن تبریز
فتاده است در این کهنه پیرهن، آتش

 

لیلا حسین نیا

دوره اول آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم

 

 


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

08 آذر 1395 1786 0 4.75

به شهدای گردان فاطمیون

چارپاره ای تقدیم به شهدای افغانی مدافع حرم


دل از خانه و خاندان کنده بود

که پایش به اين معرکه وا شود

بنا بود در گوشه‎ای از دمشق

برای شهادت مهیا شود

 

نشان داشت از رنج دیرینه‎ای

سر و صورت رنگ و رو رفته‎اش

ولی عشق را می‎شد احساس کرد

از آن چشم‎های فرو رفته‎اش

 

اگر امتحان است این لحظه‎ها

هر آن کس که جا می‎زند، مرد نیست

هر آن کس که سرباز زینب شده

نشان داده اهل عقب‎گرد نیست

 

دگرباره در معرض تیرهاست

ولی مثل هر بار می‎ایستد

در آن بارگاهی که خورشید هم

به سمتش خبردار می‎ایستد

 

والقصه این مرد، باغیرت است

که اینطور راحت خطر می‎کند

شلوغ است اطرافش از تیرها

ولی سینه‎اش را سپر می‎کند

 

***

همین که گلوله به او بوسه زد

گل خنده روی لبانش شکفت

پس از آن نگاه غریبانه‎ای

به همرزم ایرانی‎اش کرد و گفت:

 

«کنون که به رویای خود می‎رسم

مگر جای حرف غم‎انگیز هست؟

بگویید از این پس به ایرانیان

هنر نزد افغانیان نیز هست»

 

ميلاد حبيبى


میلاد حبیبی | دوره چهارم آفتابگردان ها

06 آذر 1395 1232 2 5

نقیضه‌ای بر شعری از "سجاد سامانی"

نقیضه‌ای بر شعری از "سجاد سامانی" با مطلع: نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست

 

سیر لمباندی و دل‌درد نمی‌دانی چیست
شکم خالی یک مرد نمی‌دانی چیست

دست‌پخت تو که از ما تَرَکِ مادر توست
آن‌چه با معده‌ی من کرد، نمی‌دانی چیست

معنی گشنگی آن دم که غذاهایم را
پیک، پیچاند و نیاورد نمی‌دانی چیست

آه! همبرگر ته‌مانده ‌ی از شام رقیب!
آن‌چه عشقت سرم آورد نمی‌دانی چیست

گاه اگر با تو بداخلاق شدم خرده مگیر
شکم گشنه‌ی یک مرد نمی‌دانی چیست

 

#محمدرضا_معلمی


محمدرضا معلمی | دوره پنجم آفتابگردان ها

06 آذر 1395 1918 1 4.75

ببین چقدر غم انگیز بی قرار همیم

 

ببین چقدر غم انگیز بی قرار همیم
غم همیم و غریبانه غمگسار همیم
همیشه بین من و تو سکوت و دیوار است
فقط شبیه دو همسایه در کنار همیم

نگاهمان به نظر آشنا میاید، ما-
گمان کنم که غریبیم و از تبار همیم

پناهگاهی اگر نیست در شلوغی شهر
برای گوشه نشینی من و تو غار همیم

بدون هم شب و روز من و تو می گذرند
من و تویی که شب و روز روزگار همیم

اگرچه هر چه که بردیم باخت بود اما
چه خوب دل نبریدیم و در قمار همیم

چه اتفاق غریبی ست این فراق قریب
که در کنار همیم و در انتظار همیم

بیا دوباره به اعجاز بوسه برگردیم
که روح عاشق خود را به جان هم بدمیم

سعید سکاکی
دوره چهارم آفتابگردانها
ما همه آفتابگردانيم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

03 آذر 1395 2900 0 5