جمعه, 10 فروردین,1403 |

(آرشیو نویسنده حمیدرضا فاضلی)

هنوز...

اخوانیه ای برای منِ شاعرِ دیگرم

                                  #رضا_سهرابی

 

 

به روی شاخه دو تا سیب سرخ مانده هنوز

من از قبیله ی آه‌ام تو از قبیله ی سوز

من از قبیله‌ی چشمانِ شب به شب بیدار

تو از اهالی فریادهای روز به روز

من آنکه خواب ز چشمم نبرده است نصیب

تو آنکه یأس، درونت نکرده است نفوذ

تو آنکه جانِ من ؛ آن جانِ بی‌دلِ شیدا

من آنکه روح تو ؛ آن روحِ پاکِ عشق افروز

ندیده مثل من و تو زمان، رفاقت ساز

ندیده مثل تو و من زمانه دشمن سوز

تو شأن...شأن نزول کدام واقعه ای؟

تو در مقام بیانِ کدام رمز و رموز؟

من و تو بیشتر از ماندنیم ؛ باید رفت

به کم...به شاخه...به این آشیانه چشم مدوز

***

خزان چشم چران، خیره خیره می‌آید...

به روی شاخه دو تا سیبِ سرخ مانده هنوز...

 

 

پ.ن:

آسان مفروش جان خود را کز تو

یک شهر توقع شهادت دارند

#رضا_سهرابی


حمیدرضا فاضلی | دوره چهارم آفتابگردان ها

12 خرداد 1396 1961 2 4.67