پنجشنبه, 09 فروردین,1403 |

(آرشیو نویسنده علی مردانی)

فانوس

ندید
غرق شد آهسته
تنم میانِ نگاهِ عمیقِ اقیانوس.
ولی شبی 
به هوایم
تمام ساحل را
دوید با فانوس

و اشک تلخ مرا 
در لباس مروارید
درون جعبه 
کنار جواهراتش ریخت
چقدر بغض که از من
به گوش خود آویخت

هنوز در ریه هایم
هوای گیسویی ست
و در اتاق گلویم 
صدای موسیقی ست

غروبی از پاییز
که ایستاده پر از ابرهای روز نخست
منم که پنجره اش را 
به گریه 
خواهم شُست.


علی مردانی | دوره سوم آفتابگردان ها

12 شهریور 1396 856 0 5