پنجشنبه, 06 اردیبهشت,1403 |

انتظار

بسم الله الرحمن الرحیم 


در حسرت  روی آفتابیم هنوز
 در هر چه سوال بی جوابیم هنوز

آنقدر بشر رو به تباهی رفته
در سایه ی انتظار خوابیم هنوز

عفت نظری

 

**’***

فانوسم و خاموشم و سو سو نزدم

در شهر به جز تو به کسی رو نزدم

 

تکلیف مرا به دست خود روشن کن

با بخت سیاه خود ببین مو نزدم

 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

07 خرداد 1397 1343 0 4.5

درد و دلی با امام خمینی (ره) به قلم فاطمه عارف نژاد

غم هاي ديگرم همه كمرنگ ميشود
وقتي دلم براي شما تنگ ميشود

وقتي كه خون دل شده سهم انارها
وقتي كه خسته ميشوم از اين بهارها

احساس ميكنم كه كمي فرق كرده ايم
از ياد رفته اند تمام قرارها

وقتي كه حرف تو همه جا هست و نيستي
با دوستان چگونه بگويم تو كيستي؟

آقا اجازه؟ حال و هوايم گرفته است
شرمنده ام دوباره صدايم گرفته است...

آقا اجازه؟ باز به خدمت رسيده ام
با اشك ها به قصد زيارت رسيده ام

دلتنگ حرف هاي شما و صفايتان
باز آمدم كه شعر بخوانم برايتان

از راه دور آمده پاي پياده ام
من آخرين مسافر تنهاي جاده ام

با خويش ميكشاني ام و گريه ميكنم
يك گوشه مينشاني ام و گريه ميكنم

من بغض ميكنم و تو لبخند ميزني
داري سفال قلب مرا بند ميزني...

آقا اجازه؟ خسته ام از اتفاق ها
پر كرده اند باغ شما را كلاغ ها

در شهر ما قواعد بازي عوض شده
اسم فساد و دست درازي عوض شده

من حرف ميزنم كه بداني هنوز هم...
يك عده مي كنند تباني هنوز هم...

در زندگي و منطق اين ها تو نيستي
آخر شما هميشه فقيرانه زيستي

آقا تو را چكار به سكه پرست ها
يك عكس از تو هست فقط در نشست ها...

وقتي كه فرش توي اتاقت گليم بود
ديگر گذشت! مال زمان قديم بود!

حالا به رغم خواسته و انتظارتان
يك جور كاخ ساخته جاي مزارتان...

تا آسمان رسيده صداي فقيرها
تغيير كرده نوع نگاه مديرها

بي رنگ تر شده است حناي دروغشان
سر به فلك زده رقم هر حقوقشان

زير سوال برده توان نظام را...
حرف شما و هر هدف اين قيام را...

راحت نشسته اند و دم از جنگ ميزنند
با حرف شان به آينه ها سنگ ميزنند

دين را به كفر با هوس نان فروختند
حق را چقدر ساده و ارزان فروختند

ايمان آسماني خود را، بهشت را
با وعده های نسيه به شيطان فروختند

واضح ترين نمايش شان پيش چشم ماست
خيلي شبيه قصه ي يوسف فروش هاست...

با گرگ های گله شبی را قدم زدند
با یک دروغ روی حقایق قلم زدند

پشت نقاب مانده و تغيير ميكنند
دين را به نفع حرمله تفسير ميكنند

دارند بچه هاي شما را ميان راه
با وعده هاي پوچ زمين گير ميكنند...

در كنج عافيت طلبي شان نشسته اند
نان خورده اند و باز نمكدان شكسته اند

كم نيست وزن توطئه و اشتباهشان
سنگين تر است از همه بار گناهشان

از ريشه ميزنند درخت اميد را
گم كرده اند راه و نشان شهيد را

هرچند ظاهرا تو در اين خانه نيستي...
تكرار ميكنم كه تو افسانه نيستي...

تو زنده اي به جان شهيدانمان قسم
تو زنده اي به تاب و تب دوستان قسم

من غير انعكاس صداي تو چيستم؟
يادم بده چگونه به پايت بايستم

يادم بده كه معضل اين روزگار چيست؟
وقت عمل شده است، زمان شعار نيست

از دست رفته باور بعضي شتاب كن!
آقا دوباره در دلمان انقلاب كن...

#فاطمه_عارف_نژاد
#بداهه
#خستگي
#درد و دل_با_امام_شهدا


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

16 اردیبهشت 1396 1018 0 5

پرتگاه

کافری هستم که دنبال تو راه افتاده ام
 ای مسلمان رحم کن از پرتگاه افتاده ام

پرتگاه آن چشم های سبز و گیرای  تو بود
از  نگاه اول تو به گناه افتاده ام

قرص ماه تو مرا از کاسبی انداخته
مدتی در دام بازار سیاه افتاده ام

امنیت را با تو تضمین کرده بودم قصه بود
مثل کارتون خوابها بی سر پناه افتاده ام

فکر می کردم که مثل کوه پشتم... نیستی
سوزنی هستم که در انبار کاه افتاده ام

سالها فریاد میکردم تو را  پیدا کنم
*مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام

#عفت_نظری

*وامی از بیت #طالب_آملی
مادرم دهر است و من طفل به چاه افتاده ام
میکنم فریاد تا مادر به فریادم رسد


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

14 اردیبهشت 1396 1622 0 5

شعر میلاد حضرت علی علیه السلام


شعر دسته جمعی شاعران دوره پنجم آفتابگردان به مناسبت میلاد #حضرت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام


کعبه شکفت با قدم نو بهاری اش
پیداست از شکاف تنش بی قراری اش

باغ خدا که میوه ی دلتنگی اش رسید
یک آن شکفت غنچه ی سرخ اناری اش

چشمی گشود و نور علٰي نور آفرید
تکثیر شد ادامه ی آیینه کاری اش

اين كودكي كه آمد و آنگونه جان گرفت
تيغ عدالت از غضب ذوالفقاري اش

حق با علي(ع) ست در همه ي مُلك لا فتي
شهره است در تمام جهان حق مداري اش

صد کهکشان ز خط افق می کند طلوع
هر شب به شوق شیوه ی شب زنده داری اش

سيراب ميكند همه ي دشت را فقط
با يك نگاه از صفت چشمه ساری اش

مولا علی ست شاعرمان کرده عاشقان
سرچشمه ای که شعر شده رود جاری اش

ای مستی مدام که در سینه ی منی
با هر تپش بگو به جهان، دوست داری اش

#

یک روز می رسد کسی از نور مرتضی
عالم نشسته است به چشم انتظاری اش


به قلم خانمها:
#زهرا_جودکی🌻
#فاطمه_عارف_نژاد🌻
#شیوا_فضل_علی🌻
#حدیثه_هاشمی 🌻
#زهره_دلیلی🌻
#عفت_نظری🌻


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

21 فروردین 1396 1228 0

بهارتر

خوب است که بی قرارتر برگردد

دلخون برود انارتر برگردد

 

پاییز که اندیشه ی رویش دارد

باید برود بهارتر برگردد

 

#عفت_نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

16 فروردین 1396 1393 0 5

دسته گلها

آن خط شکنان صبح فردا چه شدند

آن گمشدگان عشق زهرا چه شدند

 

این قدر نگردان من سر گردان را

ای آب بگو که دسته گلها چه شدند

 

عفت نظری

 

 


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

06 فروردین 1396 1362 0

بهار

از زندگی تو سر برآورد بهار

 

از ابر دوتا چشم تر آورد بهار

 

 

با شعبده بازی جناب باران

 

از جیب زمین گلی در آورد بهار

 

 

عفت نظری


عفت نظری | دوره پنجم آفتابگردان ها

05 فروردین 1396 1510 0 5
صفحه 2 از 2ابتدا   1  [2]  انتها